پيشتازان راه آزادي

۸ مرداد ۱۳۹۸

سردار سربدار عشق به یاد مجاهد شهید محمدرضا سرادار رشتی



محل تولد: آستارا
شغل: کارمند شرکت هواپیمایی مهرآباد
سن: ۲۸
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷

این مجاهد شجاع که داستانهای مقاومتش در زیر شکنجه دژخیمان ورد زبان همبندان او بوده است در آستارا متولد شد و تحصیلات خود را تا گرفتن دیپلم ادامه داد.
از شگفتیهای زندگی محمدرضا این بود که تا قبل از خرداد۶۰ وی هوادار سازمان نبود. اما شروع مبارزه مسلحانه انقلابی با رژیم پلید و ضدمردمی آخوندی باعث شد تا محمدرضا به‌سلک هواداران سازمان بپیوندد. این پیوستن نشانه‌ی صداقت و میزان پاکبازی او در امر مبارزه بود. زیرا او در شرایطی قدم به‌میدان مبارزه نهاد که مبارزه با رژیم آخوندها وارد فصل پیچیده‌تری از مسیر خود شده‌بود و تنها کسانی از این تند‌پیچ حساس به‌سلامت عبور کردند که با انگیزه‌یی قوی و تصمیمی راسخ مرز بین خود و رژیم را ترسیم کرده بودند. محمدرضای دلیر نیز که اندک غش و خللی در انتخاب مسیر مبارزاتیش نداشت با عزمی جزم و صداقتی انقلابی به‌هواداری فعالآنه از سازمانی می‌پردازد که باری سنگین و تاریخی را به‌دوش می‌کشید.
فعالیتهای محمدرضا هم‌چنان ادامه می‌یابد تا این‌که در سال۶۳ در حال پخش تراکتها و اعلامیه‌های تبلیغی سازمان توسط پاسداران دستگیر شده و به‌زندان اوین منتقل می‌گردد. محمدرضا پس از مقاومت قهرمانانه در زیر شکنجه‌ها موفق می‌شود دوران بازجویی را با سرفرازی تمام به‌پایان برساند. بعد از این دوره سخت محمدرضا به‌زندان گوهردشت تبعید می‌شود تا شرایط سخت‌تری را پشت سر بگذارد.

اسطوره مقاومت در زندان
یکی از همبندانش درباره این ایام می‌نویسد:«در برخورد با محمدرضا اولین چیزی که توجهم را جلب کرد آثار و بقایای شکنجه‌هایی بود که بر روی چهره اش هویدا بود. او را به‌قدری زده بودند که بعد ازماهها که از بازجوییش می‌گذشت باز هم آثارش بر روی صورت و پاهایش باقی‌مانده بود».
اما حماسه دلیریهای او منحصر به‌مقاومتهایش در دورا ن بازجویی نمی‌شود. این قهرمانیهای پاکبازانه در زندان هم ادامه می‌یابد و جلادان هر بار او را به‌بهانه‌یی زیر وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها می‌برند. اما این محمدرضا بود که هر بار با رشادت، سرفراز از همه آنها بیرون می‌آمد.
در یکی از گزارشهای مربوط به‌او آمده است:
«یکی از روزها داود لشکری (جلاد گوهردشت) برای گرفتن اطلاعات به‌سراغ محمدرضا آمده‌بود. پیش از او سایر پاسداران و دژخیمان به‌قدری با کابل بر سر و صورت محمدرضا زده بودند که چهره‌اش از شدت تورم غیرقابل تشخیص شده بود. داوود لشکری، که خود یکی از سفاکترین جلادان بود، با دیدن سر و صورت محمدرضا جا خورد و در برخورد اول نتوانست او را تشخیص بدهد. بعد وقتی محمدرضا را شناخت با تعجب به‌او نگاه کرد و گذاشت و رفت». 
در گزارش دیگری از همبندانش آمده است:
‌«در زندان گوهردشت پس از رسیدن اخبار انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین، زندان به‌مرحله جدیدی از مقاومت و تحرکات اعتراضی رسید. بچه‌ها اخبار را به‌صورت دست‌نوشته بند به‌بند منتقل می‌کردند. یک روز در تهاجمی که زندانبانان به‌سلولها داشتند از لباس محمدرضا، که آن زمان در بند‌بود، مقداری نوشته و دست‌نویس پیدا کردند. بیدرنگ او را به‌زیر شکنجه بردند تا بگوید آنها را از چه کسی گرفته و به‌چه کسانی داده است؟ محمدرضای قهرمان تا آستانه‌یشهادت شکنجه شد اما لب از لب بازنکرد». 
یکی دیگر از همبندانش از مقاومتهای محمدرضا چنین می‌نویسد:‌«او را به‌خاطر تشکیلات بند، به‌زیر شکنجه شدید بردند. پاسدار محمودی، مسئول بندهای انفرادی، 4ساعت مداوم با کابل بر سرش می‌کوبید و عربده می‌کشید: «حکم ضرب حتی الموت داریم، می‌توانیم زیر شکنجه ترا بکشیم». ابروها و گونه‌هایش به‌قدری ورم کرده بود که نمی‌توانست جایی را ببیند و برای دیدن تا مدتها مجبور بود با دستانش آنها را بالا بگیرد»‌.

ارادت خاص محمد‌رضا به‌خواهر مریم
یکی دیگر از مجاهدین از بند‌رسته از جنبه دیگری از شخصیت محمدرضای دلیر سخن می‌گوید:‌«در آذر ماه66 در بند انفرادی گوهردشت از پشت دیوار با فردی آشنا شدم که خودش را محمدرضا سردار معرفی کرد. ساعتهای متمادی ازطریق مورس با یکدیگر صحبت می‌کردیم. محمدرضا صدای بسیار گرمی داشت. و هر وقت که فرصتی دست می‌داد به‌خواندن ترانه‌های انقلابی یا شعرها و ترانه‌هایی که خودش ساخته بود، می‌پرداخت. او دریای عشق به‌مجاهدین بود. تک تک بچه‌ها را دوست داشت و حاضر بود هزار بار به‌زیر شکنجه برود اما خراشی به‌دست یکی از مجاهدین نیفتد. به‌خصوص بعد از انقلاب ایدئولوژیک سال64، او عاطفه بسیار زلالی نسبت به‌بچه‌ها و شخص برادر مسعود و خواهر مریم پیدا کرده بود».
در گزارش دیگری آمده است:‌«خبر انقلاب ایدئولوژیک و حضور خواهر مریم در رهبری سازمان، تأثیرات بسیار زیادی در ارتقای مقاومت زندانیان داشت. بچه‌ها بدون این‌که خواهر مریم را دیده باشند ارادتی خالصانه به‌او پیداکردند. درباره او و انقلابش شعرها و ترانه‌های بسیاری سروده شد. یکی از آنها ترانه‌یی ترکی بود که محمدرضا سردار سروده بود. هنوز صدای گرمش در گوشم می‌پیچد که برایمان می‌خواند: 
”مریم سن سن بهارمون نفسی“ (مریم تو نفس بهار من هستی)؛ 
”خلقیمون او جادان آزادلیخ سسی“ (مریم تو صدای آزادی خلقم هستی)».
یکی دیگر از همبندان محمدرضا علت عشق و اردات بیکران محمدرضا به‌خواهر مریم را چنین توضیح داده است: «این پاکبازی و صداقت بی‌آلایش محمدرضا بود که باعث شد یکی از افرادی باشد که از پشت سیمهای خاردار و هزاران کیلومتر فاصله پیام انقلاب خواهر مریم را این چنین واضح و روشن بگیرد. هرگز یادم نمی‌رود که محمدرضا یک روز بعد از ازدواجش دستگیر شد. اما چنان از خانه و زندگی دست شست و با تمام وجود به‌میدان مبارزه شتافت که شایسته چنان قهرمانیهایی شد. من فکر می‌کنم اگر محمدرضا چنان پاکبازانه نیامده بود، نمی‌توانست شأن و قدر ایدئولوژیک خواهر مریم را دریابد».
عاقبت در جریان قتل‌عام هولناک زندانیان سیاسی در سال۶۷ محمدرضا نیز در زمره قهرمانان سربه‌داری قرار گرفت که با «نه» گفتن به‌رژیم آخوندی پیروزی محتوم خلق را به‌ثبت رساندند. بنابر گزارشهای موجود، محمدرضا چند روز بعد از شروع قتل‌عامها در مرداد۶۷ به‌ زندان اوین منتقل شد و در مرداد ماه ۶۷ به‌کاروان پرافتخار شهیدان مجاهد خلق پیوست و آخرین حدیث عشقش را بر سردار خواند.

کاردستی محمدرضا در زندان


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۷ مرداد ۱۳۹۸

مجاهد شهید مهرداد نیک‌سیر


مشخصات مجاهد شهید مهرداد نیک سیر
محل تولد: گرگان
شهیدان سرافراز اشرف
سن: 45
شهادت:  1388
محل شهادت: شهر اشرف

بر آستانه دریا… 
و آستانه همه جنگلها و کوهها و شهرهایی که تو با رشادت از آن گذشته ای
نام بلندت را تقدیس خواهم کرد 
و گواهی خواهم داد که پاک زیستی 
و عروجت بر آسمان پاکباز بود. 

«من مهرداد نیک‌سیر فرزند حبیب‌الله و رقیه با ایمان و ایقان به اید‌ئولوژی ناب توحیدی اسلام انقلابی که سازمان مجاهدین خلق ایران و در رأس آن مسعود و مریم رهبران اخص اید‌ئولوژیکیم، آن را نمایندگی می‌کنند... . سازمان مجاهدین خلق ایران را در اوج اختیار و آزادی و با آگاهی کامل انتخاب کردم زیرا تحقق آرمانهای توحیدی اسلام انقلابی را که همانا برپایی جامعه‌یی عاری از ظلم و ستم و طبقات است در این سازمان دیدم».

مهرداد در اول فروردین ۱۳۴۳ در گرگان به‌دنیا آمد. دوران تحصیلش را در همان شهر گذراند و در جریان قیام ضدسلطنتی با مجاهدین آشنا شد. او سال ۵۸ در حالی‌که هنوز دانش‌آموز دبیرستان بود، همراه با خواهر و برادرش به جنبش ملی مجاهدین در گرگان پیوست و در همکاری با انجمن دانش آموزی سازمان با شور و شوق به فعالیت پرداخت.
مهرداد در شهریور سال۶۰ در گرگان دستگیر شد و به‌مدت ۳سال دوره محکومیت اش را با فشار و شکنجه ولی مقاوم و مصمم سپری کرد. وی بعد از آزادی و وصل مجدد به سازمان، یکدوره فعالیت فشرده در کادر هسته‌های مقاومت داشت که خطوط تبلیغاتی، عملیاتی را در شهرهای مختلف پیش می‌برد. مهرداد در سال ۶۴ از طریق مرز پاکستان به منطقه مرزی اعزام شد.
با تشکیل ارتش آزادیبخش او فعالیتش را در مواضع و رسته‌های مختلف، مانند فرماندهی گردان توپخانه و فرماندهی گردان تانک با موفقیت و درخششی بی‌مانند ادامه داد. 
مهرداد مدتی نیز برای مأموریت به خارج کشور اعزام گردید که در این زمینه هم روحیه بالا، استواری و صلابتش زبانزد همرزمانش بود. 
مهرداد که از هر وابستگی دست شسته بود، با عشق به میهن و مردمش از سختیها و موانع استقبال می‌کرد، او خیلی زود به نمونه ‌و الگویی برای فداکاری و صداقت در میان یارانش شناخته شد.
از دیگر فرازهای درخشان زندگی مهرداد عبور سرفرازش از سرفصلها و شرایط خاص جنبش بود. او راز سربلندی و رمز شرف افتخار در این دوران را چنین تشریح می‌کند:
«... خدا را گواه می‌گیرم که رمز پایداری و شرافت را در انقلاب خواهر مریم پیدا کرده‌ام. همان که مرا و ما را در مداری بسا فراتر از طاقت شناخته شده انسان در این زمانه بالا برد و در این مسیر که همان راه خدایی و تکاملی و صراط المستقیم است با شاخصها و الگوهایی هم‌چون خواهر مژگان و خواهر صدیقه و خواهران شورای رهبری که رمز پایداری و مقاومت و شرافت ایستادگی بر سراصول را به ما نشان دادند، ... سوگند یاد می‌کنم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون در تحقق راه و آرمان مجاهدین در شهر شرف، اشرف، استوار و پایدار در رکاب سردارمان مژگان باقی بمانم».
مهرداد نیک‌سیر در یادداشتی با عنوان عهدنامه سال۸۸ چنین نوشته است:
«... سوگند می‌خورم اگر از آسمان سنگ و آتش هم ببارد. گو ببارد و ما را و مرا باکی نیست و این جز بر شرف و عزت و افتخار من و ما نمی‌افزاید و خدا را از بابت چنین نعمتی شکرگزارم و تا آخرین نفس برپیمانی که می‌بندم استوارم». 
کلامش چون اخگری سینه شب را می‌شکافد، راه می‌گشاید و خبر از طلوعی دیگر و بهاری دوباره دارد. 
شگفتا! که در روز چهارشنبه هفتم مرداد، آن‌جا که قهرمانانه در برابر خیل ددان و وحوش تا پای جان ایستاده بود، سنگها و گلوله‌های مزدوران سرش را شکافت اما همان‌طور که گفته بود نستوه و استوار ایستاد و تا آخرین نفس از شرف اشرف و همه مجاهدین آن حفاظت کرد. بی‌هیچ باکی از آن‌چه بود و آن‌چه رویداد. سلام بر مهرداد در روز وفایش به پیمان و تعظیم بر او در روز سرافرازیش در پیشگاه خداوند که چه مغرور رستگار خواهد بود. 
درود

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۶ مرداد ۱۳۹۸

مجاهد شهید علیرضا احمدخواه


مشخصات مجاهد شهید علیرضا احمدخواه
محل تولد: رشت
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 51
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1388

علیرضا احمدخواه در سال ۱۳۳۷ در خانواده‌ای کشاورز در شهر رشت متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا سوم نظری در همان شهر بپایان رساند. علیرضا بعد از مدتی به‌دلیل مشکل مادی تحصیل را رها کرده و در یک کارگاه خیاطی به‌ کار پرداخت. سپس در سال ۵۵ به ارتش رفت و به‌عنوان کادر ارتش و درجه‌دار مشغول به ‌کار شد و تا سال ۵۹ با درجه گروهبان یکم در ارتش کار می‌کرد.
بعد از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی، علیرضا از طریق نشریات و کتابها و نوارهای سخنرانی برادرمسعود، با سازمان آشنا شد. او در شرایطی که در ارتش خدمت می‌کرد همواره موضع ضد رژیم داشت و به دفاع از مواضع مجاهدین می‌پرداخت.
با شروع جنگ ضدمیهنی رژیم خمینی در سال ۵۹، از طریق شهر خدمتش در اهواز به جبهه‌های جنگ ضدمیهنی اعزام شد و درهمان روزهای اول جنگ به اسارت نیروهای عراقی درآمد. علیرضا به همراه تعدادی از سربازان‌که به اسارت درآمده بودند، از همان ابتدای دستگیری شروع به افشای ماهیت رژیم آخوندی و جنگ ضدمیهنی و از طرفی معرفی سازمان به سربازان اسیر شده و نیز نیروهای عراقی نمودند. بعد از دوسال، علیرضا به همراه همفکرانش اقدام به تهیه نشریه دیواری نموده و آن را در اردوگاه محل اقامتشان نصب کردند و تعدادی را نیز به اردوگاههای دیگر می‌فرستادند.
علیرضا در ایام فراغت کار خیاطی نفرات اردوگاه را انجام می‌داد و هم‌چنین با راه‌انداختن صندوق مالی، به نفراتیکه به‌دلیل فقر مالی یا کهولت امکان تهیه مواد غذایی و... را نداشتند، کمک می‌کرد. 
از سال ۶۵ و با ورود رهبری سازمان به جوار خاک میهن، علیرضا همواره درصدد وصل ارتباط با سازمان بود تا این‌که توسط اقوام یکی از اسیران که درسازمان بود توانست به سازمان وصل شده و با دریافت نشریات و کتب و... در جریان تحولات سازمان و ایران قرارگیرد. از این زمان او و همفکرانش با نوشتن نامه‌هایی در محکومیت رژیم آخوندی و جنگ ضدمیهنی و ارسال آنها به ارگانهای بین‌المللی مثل سازمان ملل و صلیب‌سرخ و... ، به فعالیتش سمت و سو داد.
سرانجام علیرضا با نوشتن نامه‌های متعدد به مجاهدین و نیروهای عراقی و سازمانهای بین‌المللی و درخواست پیوستن به سازمان، در سال ۶۹ به ارتش آزادیبخش پیوست و دوران جدیدی را در زندگی‌اش آغاز نمود.
علیرضا بعد از گرفتن آموزشهای اولیه وارد یگانهای زرهی شد و بدلیل استعداد و آموزش‌پذیری زیادی که داشت به‌خوبی آنها را فراگرفت و به‌عنوان یک توپچی که فقط به خال می‌زند معروف شد. در یکی از مانورها که به هر نفر فقط سه گلوله برای شلیک داده شده بود، او هر سه را به هدف زد و به همرزمش گفت که ‌ای کاش رهبری می‌بود و می‌دید که نیروهای با انگیزه و مسلطی دارد. در همین اثناء برادرمسعود با خودرویی وارد محوطه مانور شد و بلافاصله علیرضا از دهلیز خارج شده و به بالای تانک آمد و با دادن سلام نظامی شروع به شعاردادن کرد و گفت که امروز به همه آرزوهایم رسیدم.
یکبار یکی از همرزمانش از او سؤال کرد که آرزویت بعد از سرنگونی رژیم آخوندی چیست؟ او گفت وقتی ببینم که مردم در آزادی و در آرامش زندگی می‌کنند و دیگر سرکوب و شکنجه و خفقان بالای سرشان نیست، در آن روز جوان خواهم شد و بر بالای یک بلندی خواهم رفت و نفس عمیقی خواهم کشید.
او در طی مدتی که درارتش بود و در بین همرزمانش شاخصی از روحیه شاد و مسئولیت‌پذیری بدون چشمداشت بود. وقتی مسئولانش کاری را به او می‌سپردند، مطمئن بودند که تا به آخر آن را ادامه داده و برای به نتيجه رساندن آن شب و روز نمی‌شناخت. 
یکی از کارهای علیرضا در مناسبتها و مراسمها دوخت لباسهای برنامه‌ها بود که به‌دلیل تسلطش در کار خیاطی، آن را به بهترین فرم و نوع درخواست شده درمی‌آورد. در طی سالیان گذشته هرگاه مسئولان یگانی که علیرضا عضو آن بود، کار و مسئولیت جدیدی را اعلام می‌کردند، او اولین نفری بود که داوطلب انجام آن بود و هیچ‌گاه به کسی کلمه نه نمی‌گفت. 
علیرضا در کار انتفاعی، در باران یا در گرمای ۵۷ درجه عراق در کار با آهن‌آلات داغ یا در کار نجاری شب و روز نمی‌شناخت و برای پیشبرد کار و رسیدن به تعهداتش تلاش می‌کرد و اغلب طی ۲۴ساعت فقط ساعتهای محدودی برای استراحت می‌رفت.
او در نامه‌يی که در سال جدید به خواهر مریم نوشت گفت که سال جدید را به شما و شیر همیشه بیدار و همه خواهران و برادرانی که پیش شما هستند تبریک می‌گویم و امیدوارم که سال آخر دوری ما باشد چرا که خیلی سخت است که بدون شما این عید را جشن بگیریم. او در نامه دیگری به خواهر مریم نوشت که خیلی دلم برای شما و شیر همیشه بیدار تنگ شده، از مسافرتهایتان که پوزه ولی‌فقیه ارتجاع و عنتری‌نژاد را بخاک مالیدید خسته نباشید. خواهر مریم وقتی دیشب صدای شما را شنیدم خیلی خوشحال شدم و دو باره صدای شما مرا زنده کرد وبا خود عهد کردم که برای ماده کردن تعهداتم هرچه بیشتر تلاش کنم.
او در یکی از تعهداتش نوشت: از آن‌جاییکه هر مجاهد خلق سرچشمه دارایی و توانمندیهایش انقلاب است، متعهد می‌شوم که به تمامی اصول و ضوابط بندهای انقلاب پای‌بند باشم و تمامی شکافهایم را ببندم و گوش بفرمان حافظ تشکیلات باشم. مؤسس باشم و نه مجری و در راستای تحقق تعهد بزرگ گام بردارم تا دعوت بزرگ را محقق کنم و از امیرخیز مردم ایران یعنی شهر اشرف و از نوامیس ایدئولوژیکی و خواهران شورای رهبری‌ام دفاع کنم. و از خدا می‌خواهم که در این راه مرا و همه مجاهدین را ثابت قدم بدارد. با این تعهد یک بار دیگر با برادر مسعود و خواهر مریم تجدید عهد می‌کنم.
علیرضا احمدخواه در روز شنبه ۶مرداد ۸۸ دراولین لحظات شنیدن خبر تهاجم مزدوران عراقی ولی‌فقیه به قرارگاه اشرف، بی‌صبرانه به درب ضلع شرق اشرف شتافت تا از اشرف پایدار و مجاهدینی که به دفاع از حریم آزادی مردم ایران برخاسته بودند دفاع کند. قبل از رفتن او به یکی از همرزمانش گفته بود که می‌روم تا اثبات کنم که مجاهد خلقم. در روز دوم درگیری یعنی چهارشنبه هفتم مرداد در جریان دفاع از اشرف در قبال تهاجمات مزدوران از ناحیه مثانه و باسن مورد اصابت گلوله قرارگرفت و به‌شدت مجروح گردید. او در حالی‌که دچار خونریزی داخلی شده و بشدت درد داشت به همرزمانش گفت که دردم زیاد است ولی آن را تحمل می‌کنم و در حالی‌که لبخند همیشگی خود را بر لب داشت افزود که به همه بچه‌ها سلام برسان و بگو که مواظب خواهران و برادرانمان باشند.
بعد از مجروح شدن علیرضا، به‌دلیل این‌که امکان بیهوشی و عمل جراحی در اشرف نبود و نیروهای عراقی نیز از ورود پزشکان و ورود امکانات بیهوشی به داخل اشرف جلوگیری می‌کردند او بیش از ۳۰ساعت درد کشید تا این‌که در اواخر روز پنجشنبه علیرضا را به بیمارستان آمریکاییها بردند ولی به‌دلیل خونریزی بیش از حد داخلی و.... درمانش دیر شده و بلاجواب ماند و علیرضا به عهد خود با خدا و خلق و رهبری‌اش وفا کرد و به شهادت رسید. 
سلام بر او روزی که زاده شد و روزی که به عهدش با خدا و خلق وفا کرد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید حنیف امامی


مشخصات مجاهد شهید حنیف امامی
محل تولد: گرگان
شهيدان سرافراز اشرف
سن: 29
محل شهادت: شهر اشرف
تاریخ شهادت: 1388

آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد
کز می جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیمه‌شب مستان باد 
تا نگویند که از یاد فراموشانند

او را به حق حنیف نامیدند؛ چرا که مجاهدی بود از تبار حنیف، یک سرخ گل دیگر مجاهد خلق هم‌چون گل سرخ اولین! 
پاسداران گمان می‌کردند با تیر و تبر، صدایش را خاموش می‌کنند، غافل از آن که از خونش هزار درخت تنومند آبیاری می‌شود و جنگلی از جوانه‌ها به خروش می‌آید.

حنیف در سال ۱۳۵۹ در شهر گرگان بدنیا آمد. در حالی‌که ۲ سال بیشتر نداشت به‌همراه پدر و مادر مجاهدش از ایران خارج شده و به پایگاههای مجاهدین در منطقه مرزی آمد. او در جریان جنگ خلیج‌فارس همراه با خواهرش به کشور سوئد فرستاده شد تا از مهیب‌ترین بمبارانهای عراق در امان باشد. حنیف دوران تحصیل خود را در کشور سوئد گذراند.

در اولین سالهای جوانی در جهت عکس تمایل و خواسته همسالان خود گام برداشت، خود می‌پنداشت د‌ستی او را به سمت فرجام و سرنوشتی پرشکوه می‌کشاند. حنیف بی‌آرام و با تمام وجود خواهان اعزام به منطقه مرزی شد و به‌رغم بسیاری مخالفتها سرانجام در حالی‌که بهترین شرایط را برای زندگی و ادامه تحصیل در اروپا داشت همه چیز را کنار گذاشت و مبارزه برای آزادی خلق و میهنش را برگزید این آغاز راهی بود که پایان آن به روشنایی مطلق رسید.
حنیف رزمنده پرشور همه عرصه‌ها بود. رزم آور صحنه‌های سخت نبرد که با ذوق و نبوغ هنری خود در طراحی، کارگردانی و اجرای چندین نمایش حماسی نیز سرآمد بود. از آن جمله برنامه‌ای به‌مناسبت سالگرد قتل‌عام زندانیان سیاسی سال۶۷ بود که به روی صحنه آورد. آخرین کار حنیف پرداخت فیلمی از موزه شهیدان مقاومت بود. او با چیره دستی از روی یک طرح تصویر کاملی از موزه‌ای که قرار است یادگار یکصدوبیست هزار شهدای مقاومت مردم ایران باشد را به‌صورت فیلم تهیه و تولید کرد. موزه‌ای که همه سرفصلها و همه شهدا را در خود جای داده است و حال این خود اوست که در این اثر جاودانه‌اش جاودان می‌شود.

با این‌همه حنیف قبل از هرچیز یک یار و همرزم مهربان و صمیمی بود. با نگاهی نافذ، حرفهای ساده و دلنشین او در سخت‌ترین دوران مرهم بر زخم و درد‌های یارانش می‌گذاشت. حنیف فاش می‌گفت: «اگر کسی عاشق مجاهدین نباشد، هیچ فهمی از عشق و دوست‌داشتن نخواهد داشت». 
او این عشق را پیش از هرکس به رهبری انقلاب می‌ورزید. برق چشمان حنیف زمانی‌که از خواهر مریم صحبت می‌کرد هرگز از خاطر یارانش نخواهد رفت، احساسی که او خود در نامه‌یی به خواهر مریم این‌گونه بیان می‌کند:
”تعهد می‌دهم در هرکجا و در هر لباسی باشم یک مجاهد خلق باشم و از ارزشهای شما دفاع کنم... تعهد می‌دهم که در ابتلائهایی که از این پس هم سر راهمان قرار می‌گیرد سربلند بیرون بیآیم و بجنگم. تا باعث افتخار شما و برادر بشود“.

حنیف بعد از قیام سراسری مردم در پوست خود نمی‌گنجید، او با شور و شعف بی‌مانندی از پیروزی قیام که به آن ایمان داشت می‌گفت: «هیچ‌گاه ما این اندازه به سرنگونی رژیم نزدیک نبوده‌ایم“.
اما حنیف زرین‌ترین برگ زندگی پرافتخارش را در اشرف رقم زد. صبح چهارشنبه هشتم مرداد که او بار دیگر با عزم صد برابر آماده رزم شد، برق نگاهش نشان از اراده‌ای ‌خلل‌ناپذیر داشت. در کنار مزار مروارید که یاران او آرام خفتگان بیدارند، حنیف هم‌چون شیر در برابر مزدوران سیه دل، سینه سپر می‌کرد. پاسداران سیاهی که روشنایی حنیف را تاب نمی‌آوردند وقتی دیدند که کوه استوار وجود او در برابر دشنه و تبر آنها سر فرود نخواهد آورد، به سلاح گرم دست بردند و سینه‌اش را با گلوله شکافتند. این در حالی بود که در هیچ‌کجای این صحنه جانگداز لبخند امید از چهره او محو نشد.

سلام بر سرخ گل مجاهد خلق، حنیف امامی روزی که‌زاده شد، روزی که از همه چیزش برای آزادی خلق و میهن دست شست و سلاح در بردوش گرفت، و روزی که برای حفظ کانون پرخون و تپش نبرد مردم ایران ـ اشرف ـ پایداری نمود و جاودانه شد.
درود

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۲ مرداد ۱۳۹۸

مجاهد شهید عبدالرضا حسن پور


مشخصات مجاهد شهید عبدالرضا حسن پور
محل تولد: رشت
شغل: -
سن: 24
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

عبدالرضا حسن پور در سال 58 با مجاهدین آشنا شد و در ارتباط با تشکیلات قرار گرفت. جمع آوری کمک مالی، پخش و توزیع نشریه، دایر کردن دکه برای کار تبلیغی و شرکت در سخنرانیها و راهپیماییها از جمله فعالیتهای او در فاز سیاسی بود.
در تظاهرات 30خرداد شرکت فعال داشت. با شروع مبارزه مسلحانه، در تیمهای عملیاتی سازماندهی شد. یکی از عملیات آنها راه اندازی راهپیماییهای کوچک مسلحانه با شعار مرگ بر خمینی بود.
عبدالرضا مسئول یک هسته مقاومت به نام مجاهد شهید عبدالله دهقان بود که 17عملیات نظامی علیه مراکز و مهره های سرکوبگر رژیم انجام دادند. طی این مدت دو بار به چنگ مزدوران رژیم افتاد. بار اول با هوشیاری مزدوران رژیم را خام کرد و آزاد شد و بار دوم 1.5سال در اسارت به سر برد.
بعد از اعزام به منطقه، همواره از اعضای ارزنده واحدهای عملیاتی بود. با تشکیل ارتش آزادیبخش، در گردانهای آتشبار سازماندهی شد.
در عملیات فروغ جاویدان عبدالرضا همچون دیگر رزمندگان پرشور آزادی قهرمانانه جنگید. با توجه به شدت تهاجم هوایی دشمن او همواره هوشیار بود تا با قبضه سام7 خود به شکار هواپیماهای دشمن بپردازد.
عبدالرضای دلیر پس از یک زندگی مبارزاتی پرافتخار، آخرین فراز زندگی انقلابی خود را در حماسی ترین نبرد تاریخ معاصر میهن رقم زد و نامش در زمره جاودانه فروغها به ثبت رسید.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۲۹ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید سکینه آزیش


مشخصات مجاهد شهید سکینه (ناهید) آزیش
محل تولد: بندر ترکمان
شغل: شاعر 
سن: 25
تحصیلات: دانشجو
محل شهادت: نور
تاریخ شهادت: 1361

فردا به نام آنهاست! آنها كه بذلِ جان خويش را در راه عشق پذيرا شدند. آنها كه روح عاصيشان به شعلة عشق مي سوخت و بر همة پيش داوريهاي زمان پيروز شدند؛ آنها كه آواز خواندند و رقصانْ بر سر دار شدند؛ سبكبار بر چوبه هاي تيرباران بوسه زدند، بي آنكه بهراسند كه مبادا چيزي را از دست بدهند و اين چنين آهنگ فرداهاي روشن كردند و خود جاويد شدند!

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۲۷ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید قدرت الله عزیزپور


مشخصات مجاهد شهید قدرت الله عزیزپور (عزیزی)
محل تولد: بابل
شغل: معلم
سن: 21
تحصیلات: -
محل شهادت: بابل
تاریخ شهادت: 1360

🌹بدون شکوه ای از زخم گردباد ستم 
🌹به خاک دشت فتادی 
🌹ولی به هر کجا که برد باد، یاد تو را 
🌹نگاه می کنم آنجا 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۲۲ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید عزت‌الله کیا احمدی


مشخصات مجاهد شهید عزت‌الله کیا احمدی
محل تولد: کردکوی گرگان
سن: 30
تحصیلات: ديپلم
محل شهادت: گرگان
تاریخ شهادت: 1367

🌹بدون شکوه ای از زخم گردباد ستم 
🌹به خاک دشت فتادی 
🌹ولی به هر کجا که برد باد، یاد تو را 
🌹نگاه می کنم آنجا 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۲۱ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید علی مقیمی‌قادی‌اسکی


مشخصات مجاهد شهید علی مقیمی‌قادی‌اسکی
محل تولد: آمل
شغل: دکوراتور
سن: 27
تحصیلات: متوسطه
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

علی مقیمی‌قادی‌اسکی از جوانان پرشور مردم بابل بود که به قیام ضدسلطنتی پیوست. در سال58 هوادار مجاهدین شد و در ارتباط با انجمن دانش‌آموزی شروع به فعالیتهای تبلیغی‌‌ـ ‌افشاگرانه کرد. تا قبل از سال60 مسئولیتهای مختلفی در قسمت دانش‌آموزی و محلات به‌عهده داشت. 
آخرین مسئولیتش، مسئول انجمن دانش‌آموزی یکی از دبیرستانها بود. در مهرماه سال60 دستگیر شد. مدت سه سال در زندانها و شکنجه‌گاههای خمینی بود. از سال64 مرتب به صدای مجاهد گوش می‌داد و اخبار سازمان و مقاومت را دنبال می‌کرد. او به‌دنبال وصل به سازمان بود تا این‌که در سال66 از ایران خارج شد و به منطقه رفت. 
وقتی به سازمان محبوبش دست یافت، نوشت: «‌با داشتن اعتقادات سیاسی، تشکیلاتی، ایدئولوژیکی سازمان مجاهدین و هم‌چنین اعتقاد به رهبری سازمان مسعود و مریم، از سازمان مجاهدین خلق درخواست می‌کنم که مرا برای مبارزه با رژیم دجال خمینی جهت پیوستن به صفوف اول نبرد، به نوار مرزی اعزام کند. در این راه با آگاهی کامل حرکت کرده‌ام. حاضرم جانم را فدای هدفم و آرمانم و رهبرم و خلقم بکنم». تقاضانامه ‌ـ‌6مرداد66علی 
پس از چند سال با عشق و شوری زایدالوصف در قرارگاههای ارتش آزادیبخش به فراگیری آموزشهای نظامی پرداخت و در عملیات آفتاب و چلچراغ شرکت داشت. در عملیات فروغ جاویدان قهرمانانه جنگید و سرفرازانه به‌شهادت رسید و به کهکشان جاودانه‌فروغهای آزادی پیوست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۸ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید یوسف راشدان


مشخصات مجاهد شهید یوسف راشدان
محل تولد: گرگان
شغل: مکانيک
سن: 19
تحصیلات: ابتدایی
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

یوسف راشدان، در عملیات چنگوله مهران در 31شهریور 66 خود را تسلیم رزمندگان آزادی کرد. بسیار جوان بود و تحت اجبارات حاکمیت آخوندی به جبهه های جنگ ضدمیهنی گسیل شده بود. به این جهت کینه زیادی از رژیم آخوندی به دل داشت. بنا به گفته یکی از رزمندگان، هر بار که یوسف محیط قبلی را به یاد می آورد و با فضای مناسبات انقلابی و انسانی رزمندگان مجاهد مقایسه می کرد، شگفت زده می گفت «نکند راستی راستی خواب می بینم. آن جا کجا بود و این جا کجاست؟!...».
یوسف از همان آغاز خواهان پیوستن به ارتش آزادیبخش بود و پس از دریافت حکم آزادی، تصمیم خود را عملی ساخت. یوسف پس از این که مراحل آموزشی را طی نمود، در یکانهای ارتش آزادیبخش سازماندهی شد. وی در نبردهای آفتاب و چلچراغ به عنوان یک رزمنده ارتش آزادیبخش شرکت کرد و با قوای جنگ و سرکوب رژیم چنگ در چنگ شد و سرانجام در فروغ جاویدان پس از نبردی قهرمانانه به شهادت رسید و نام خود را برای همیشه در زمره شهیدان سرفراز راه آزادی به ثبت رساند.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۶ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید محسن قاسمیان مقدم


مشخصات مجاهد شهید محسن قاسمیان مقدم
محل تولد: گنبد کاووس
تحصیلات: ديپلم
سن: 27
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

محسن قاسمیان‌مقدم از جوانان مبارز و فعال گنبد کاووس در جریان قیام ضد سلطنتی بود . در سال۵۸ با مجاهدین خلق آشنا شد و از اواخر همین سال فعالیت مبارزاتیش را در ارتباط با سازمان شروع کرد. 
در فاز سیاسی یکماه دستگیر و زندانی شد. در سال۶۲ از کشور خارج شد و در ارتباط با هواداران سازمان در دانمارک فعالیتش را شروع کرد. محسن از سال۶۴ و در جریان انقلاب درونی مجاهدین، دور تازه‌یی از فعالیت خود را شروع کرد. ‌پس از آن در سال۶۵ تقاضا کرد برای شرکت در خط مقدم نبرد به منطقه اعزام شود. 
پس از موافقت با این درخواست به منطقه اعزام شد و پس از طی آموزشهای نظامی، در چند عملیات واحدهای رزمی مجاهد خلق شرکت کرد. در هفتهٌ قبل از عملیات فروغ جاویدان هنگامی که برای اولین‌بار به زیارت مرقد مطهر امام حسین‌(ع) رفته بود، نوشت: 
«از امام حسین این سمبل ارزشهای ایدئولوژیک و فداکاری و استقامت خواستم که برای رهایی مردم و میهنمان از یزید زمانه خمینی خونخوار، ما را کمک کند و مرا هم در این راه ثابت‌قدم گرداند تا با تمامی وجودم به این ایدئولوژی صداقت بورزم و فدا کنم. از ابوالفضل العباس سمبل فدا و پاکباختگی خواستم تا به ما مجاهدین کمک کند در راه مسعود و مریم از سر و جان بگذریم و با تمام سلولهایمان مثل او صداقت و وفاداری داشته باشیم… دست نوشته ـ ۲۴تیر ۶۷ 
سرانجام محسن دلیر در حماسی‌ترین نبرد مقاومت ، فروغ جاویدان شرکت کرد و در این نبرد قهرمانانه جنگید و سرفرازانه به‌شهادت رسید. او بر عهد و پیمانش وفا کرد و با خون خود بر «صدق و فدای» مجاهد خلق گواهی داد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۴ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید رضا آزاده


مشخصات مجاهد شهید رضا آزاده
محل تولد: رشت
تحصیلات: متوسطه
سن: ۲۵
محل شهادت:‌ کرمانشاه
تاریخ شهادت:‌ ۱۳۶۷

«... روزی فرا خواهد رسید که خوبی و زیبایی در روی زمین موج خواهد زد. اکنون بذر آن روز به دستان نیرومند مجاهدین کاشته می شود، باشد که در روز پیروزی خلق، ایران زمین به گلستانی تبدیل شود...». وصیت نامه - ۷شهریور ۱۳۶۶
رضا آزاده در سال ۵۸ با مجاهدین آشنا شد و فعالیت سیاسی - تبلیغی خود را آغاز کرد. بعد از ۳۰خرداد ۶۰ در واحدهای عملیاتی مجاهدین به مبارزه خود علیه رژیم ضدبشری خمینی ادامه داد. در سال ۶۳ راهی منطقه شد و در بخشهای مختلف مشغول به کار بود. با تشکیل یکانهای رزمی، در این یکانها سازماندهی شد. سرانجام در فروغ جاویدان قهرمانانه جنگید و به شهادت رسید.
«در دستهایم سلاح ظلمت سوز مجاهد را با خشمی آتشین نسبت به خمینی جلاد، این سدکننده راه رشد و رهایی خلق، می فشارم و با فریاد «مرگ بر خمینی و درود بر رجوی» سرب مذاب قهر خلق را در سینه های پلید مزدورانش فرو می ریزم... 
مسعود و مریم عزیز،
خیلی دوشت داشتم شما را ببینم... اگر شما را دیدم و شهید شدم بزرگترین آرزویم برآورده شده و با خیال راحت از پیشتان می روم. شما به من زندگی نوینی بخشیدید و سرفصل مهمی در زندگیم ایجاد کردید. با عشق به این زندگیست که نفس می کشم و مبارزه می کنم، می خندم و می گویم. این را بدانید که هرگز شما را تنها نخواهم گذاشت. از اعماق قلبم دوستتان دارم و با یاد و مهر شما از این دنیا خواهم رفت...». وصیت نامه - ۷شهریور ۱۳۶۶

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید قدرت الله مهاجرلیوانی


مشخصات مجاهد شهید قدرت الله مهاجرلیوانی
محل تولد: بندر گز
تحصیلات: ديپلم
سن: 30
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

«…‌دوران انقلاب فرا رسید و من هم قطره‌یی از دریای بیکران خلق بودم… هیچ چیز باصفاتر برایم از زندگی کردن در درون مجاهدین نبود… آن‌جایی که عصیان خلقها علیه استبداد باشد و آن‌جایی که شادی بر چهرهٌ خلق روان باشد و آزادی و برابری و شکوفایی حاکم شود، در آن‌جا روح مجاهدین است… مجاهد هرگز نمی‌میرد و هرگز فراموش نمی‌شود زیرا جوهرهٌ ایدئولوژی مجاهدین منطقی است بر مبنای نیاز تاریخ… ما بارها و بارها حقانیت مجاهدین را در درون زندان و در شکنجه‌گاههای خمینی با گوشت و پوست خود لمس می‌کردیم. از آن‌جایی که دژخیمان و مزدوران خمینی هرگز نمی‌توانستند با تمام حیله‌ها و نیرنگها مجاهد خلق را به زانو درآورند… بی‌جهت نبود که دژخیم وقتی مجاهدین را شکنجه می‌کرد می‌گفت اگر شما یک‌بار به رهبرتان توهین کنید دیگر با شما کاری نخواهیم داشت… و امروز هــر کس بــه « هل من ناصر ینصرنی» او جـــواب ندهد افسوس ثانیه‌های مبارزه را خواهد خورد…». وصیت‌نامه ـ ۱۵اسفند۶۶ 
قدرت‌الله مهاجرلیوانی در سال۶۰ دستگیر و مدت سه سال در زندانهای خمینی به‌سر برد. در سال۶۴ از ایران خارج شد و به منطقه رفت. در عملیات آفتاب و چلچراغ فرماندهی یک گروه رزمی را به‌عهده داشت. 
در عملیات فروغ جاویدان قهرمانانه جنگید و کینهٌ‌ مقدس فروخوردهٌ سالیان شکنجه و زندان را با سرب مذاب بر سر و روی دژخیمان بارید. سرانجام در یکی از نبردها به‌شهادت رسید و خون پاکش را فدیهٌ راه رهایی خلق و میهنش کرد. پیکر پاکش در کربلا و در خاکپای امام حسین(ع) به خاک سپرده شد. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

مجاهد شهید عبدالقادر برزین


مشخصات مجاهد شهید عبدالقادر برزین
محل تولد: گنبد کاووس
شغل: کشاورز
سن: 21
تحصیلات: -
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

عبدالقادر برزین از فرزندان مردم دلیر ترکمن بود. وی در ع ملیات چلچراغ در روز 29خرداد 67 خود را تسلیم رزمندگان ارتش آزادیبخش کرد. پیشتر، او چند بار از جبهه های جنگ ضدمیهنی فرار کرده بود. اما دوباره دستگیر شد و به زور به جبهه اعزام شده بود.
عبدالقادر که خود شاهد بسیاری از جنایتهای رژیم ضدبشری خمینی از جمله علیه هموطنان ترکمن بود، با آگاهی یافتن بیشتر نسبت به ماهیت ضدخلقی این رژیم، عزم خود را برای ماندن در صفوف مقاومت و به دست گرفتن سلاح علیه این جانیان جزم کرد. او پس از پیوستن به صفوف ارتش آزادیبخش در عملیات فروغ جاویدان شرکت کرد. در مسیر پیشروی به سمت کرمانشاه پس از شرکت در چندین نبرد و به هلاکت رساندن شماری از مزدوران دشمن، به شهادت رسید و خون پاکش را فدیه رهایی خلق و میهن ساخت.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۲ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید عباس آمیان


مشخصات مجاهد شهید عباس آمیان
محل تولد: رشت
تحصیلات: مهندس راه و ساختمان - فیلیپین
سن: 35
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

عباس آمیان (جلال) در تیرماه 57 برای ادامه تحصیل به فیلپین رفت. در آن جا همگام با شعله ور شدن آتش قیام خلق علیه رژیم سلطنتی شاه در تظاهرات و حرکتهای اعتراضی شرکت کرد. بعد از قیام 22بهمن با مجاهدین آشنا شد. با انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین عباس در رابطه نزدیکتری با سازمان قرار گرفت. در نامه ای خطاب به یکی از رزمندگان ارتش آزادیبخش نوشت:
«... سلام مرا به مسعود و مریم برسان و بگو خیلی دوستشان دارم و به مسعود بگو تو چشم و چراغ مردم ما هستی».
عباس دیگر آرام و قرار نداشت و فعالیتش در خارج، پاسخگوی انگیزشها و عواطف سرشارش نبود. لذا تصمیم گرفت به ارتش آزادیبخش بپیوندد:
«... تقاضا دارم که مرا به منطقه مرزی اعزام نمایید تا بتوانم در جبهه مقدم نبرد و در رویارویی مستقیم با دشمن ضدبشری دینم را ادا کنم و تا آخرین نفس و تا آخرین گلوله و تا آخرین عسس به مبارزه انقلابی مسلحانه برای سرنگونی رژیم پوسیده و رو به زوال خمینی بپردازم. تا مردم ما به رهبری مسعود و مریم رجوی به حاکمیت مردمی و انقلابی و جامعه ای عاری از ظلم و شکنجه، جنگ، جنایت و فحشا برسند. باشد که همچون دیگر مجاهدان برای آزادی خلق محروممان با بوسه زدن به طناب دار و رقص رهایی به عهدم با خدا و خلق و رهبران عقیدتیم وفا کنم...». تقاضانامه - 19تیر 1365
مجاهد شهید عباس آمیان در صفوف مقدم ارتش آزادیبخش قرار گرفت و در نبردهای مختلفی علیه پاسداران ظلم و تباهی شرکت کرد. در نبرد نهایی در عملیات کبیر فروغ جاویدان همانطور که پیمان بسته بود، به عهدش با خدا و خلق وفا کرد و خون پاکش را فدیه آزادی و رهایی ایران زمین ساخت.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۱ تیر ۱۳۹۸

مجاهد شهید حبیب آقابزرگی


مشخصات مجاهد شهید حبیب آقابزرگی
محل تولد: چورکوچان - آستانه اشرفیه
تحصیلات: متوسطه
سن: 24
محل شهادت: کرمانشاه
تاریخ شهادت: 1367

حبیب آقابزرگی در سال 59 با مطالعه نشریه ها و آثار سازمان با مجاهدین آشنا شد و فعالیتش را در زمینه تبلیغی و توزیع نشریه شروع کرد. پس از شروع مبارزه مسلحانه، او که از فرزندان مردم گیلان بود و به منطقه آشنایی داشت، مسئولیت پیک و پشتیبانی تشکیلات جنگل را به عهده گرفت.
حبیب برای مدتی به زندان افتاد. پس از رهایی از زندان با تلاش مستمر به سازمان وصل شد و به منطقه رفت. در منطقه مرزی وارد گروهانهای رزمی شد و در چندین عملیات از جمله عملیات مریوان شرکت جست.
ایمان خلل ناپذیر او به ادامه مبارزه و سرنگونی رژیم خمینی و کینه انقلابیش به دژخیمان، از او رزمنده ای پرشور ساخته بود که در میدان رزم و در صحنه عملیات با جسارت بر دشمن می تاخت.
پس از شهادت برادرش هادی در جریان عملیات آفتاب در نامه ای به مادرش نوشت: «... این را یقین بدانید که قطره ای از خون مجاهد خلق بی جواب نخواهد ماند. و حداقل پیام خون هادی برای من این است که اراده ام را بیشتر صیقل بزنم و هر چه محکمتر سلاحم را در آغوش بفشارم. فقط از این طریق است که می توانم خون او را زنده کنم.
از شما می خواهم در این موقعیت که مردم ما زیر بدترین فشار در زیر استبداد خمینی دارند جان می سپارند و خمینی هیچ حرکتی را باقی نگذاشته، بیشتر ما را درک کنید. سپیده دم نزدیک و خورشید ارتش آزادیبخش در حال درخشیدن است...».
مجاهد دلیر حبیب آقابزرگی، با چنین روحیه تهاجمی و عشق به خلق به میدان رزم در صحنه فروغ جاویدان شتافت و پس از به خاک افکندن شمار زیادی از مزدوران پاسدار، به خون در غلتید و به جاودانه فروغها پیوست.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید