پيشتازان راه آزادي

۱۸ آبان ۱۳۹۴

نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید حسین سروآزاد - سخت کوش، صمیمی و فروتن


متولد 1339. رودبار سوادکوه
زندانی سیاسی زندانهای خمینی به مدت 10سال
پیوستن به ارتش آزادی‌بخش: آذرماه 1379

 «هیهات مناالذله! از من مجاهد خلق اشرفی عضو لشکر فدایی، گرد ذلت و خواری و سستی و ضعف دور باد!
هزاران بار شکر که برای رهایی وطنم و خلق در زنجیر از ستم و پلیدی رژیم آخوندی و ولایت ضدبشری فقیه، راهبرانی هم‌چون برادر مسعود و خواهر مریم را به ما نشان داده و منت راه یافتگی را به من عطا کرد» 
مجاهد خلق، حسین سرو آزادی 11آبان 93»

مجاهد شهید حسین سروآزاد، از فرزندان زحمتکش و درد کشیده‌ی مردم قائمشهر بود که از سال 58 به‌عنوان هوادار مجاهدین فعالیت خود را در دفاع از آزادی مردم و افشای خمینی آغاز کرد و به‌خاطر دفاع از آرمانهای مجاهدین چهار بار و مجموعاً ده سال را در زندانهای اوین و قائمشهر و کاشان و ساری گذراند.

حسین سالها قبل در یک مصاحبه تلویزیونی گفته بود: «من و همه زندانیان فراموش نمی‌کنیم که از همان سال 60لاجوردی و همه سردمداران رژیم، بارها و بارها روی این نکته تأکید کرده بودند که «شما هیچکدومتان به‌صورت عمودی از زندان خارج نمی‌شوید. شما فقط افقی از این‌جا خارج می‌شوید.» این اصطلاح را همه زندانیان در اوین، گوهردشت، قزل‌حصار همه زندانیان خوب به‌خاطر دارند. که مشخصاً اشاره‌ی آشکار به قتل‌عام بود».

اما حسین به‌رغم همه رنجها و شکنجه‌های سالیان متمادی در زندانها، از عشق خود به آرمان آزادی و مجاهدت در راه آن دست نکشید و سرانجام، در سال 79 خود را به ارتش آزادیبخش ملی ایران رساند تا در صفوف مجاهدین برای آزادی مردمش بجنگد..
حسین در میان همرزمانش به سخت‌کوشی، افتادگی و صمیمیت شناخته می‌شد
حسین سروآزاد جزو 36 مجاهد مقاومی بود که بعد از حمله‌ی مزدوران عراقی خامنه‌ای به اشرف در مرداد 88، به گروگان گرفته شدند و بعد از شصت و پنج روز اعتصاب‌غذا و هفت روز اعتصاب خشک بالاخره پیروزمندانه و قهرمانانه به اشرف برگشتند.

برادر بزرگتر مجاهد خلق حسین سروآزاد، مجاهد شهید عبادالله سروآزاد نیز از جمله شهیدان کهکشان آزادی است که در مرداد 60 در ساری دستگیر و در زیر شکنجه به‌شهادت رسید.

سلام بر حسین سروآزاد، فرزند رنج و رزم. و رهپوی حسین علیه‌السلام. که سرانجام نیز در ماه محرم، سر بر آستان حسین بن علی علیه‌السلام نهاد.

۱۷ آبان ۱۳۹۴

نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید اکبر علیدوست ندامانی


تولد: 1342 در شهرستان صومعه سرا
پیوستن به ارتش آزادی‌بخش: آذر 1366

 «اگر باید از هفت خوان و هفتاد ابتلاء برای رسیدن به سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی بگذرم، پیشاپیش به همه ابتلائات و آزمانیشها سلام می‌کنم و برای آن آماده‌ام.
اکبر علیدوست ندامانی 27تیر 93».

مجاهد خلق اکبر علیدوست ندامانی، فرزندی از یک خانواده‌ی زحمتکش از کشاورزان روستای ندامان صومعه سرا بود که از سال 58 در قفای آزادی، به هواداری از مجاهدین خلق ایران پرداخت. خودش نوشته است:
 «آرمان سازمان به‌خصوص رهبری پاکباخته‌ی آن مرا مجذوب کرد. که به هیچ‌وجه نمی‌توانستم به‌صورت عادی زندکی کنم»

اکبر از اواخر سال 60 یک هسته‌ی مقاومت را تشکیل داد اما در سال 62 دستگیر شد و بعد از آزادی از زندان به تلاش برای وصل به سازمان مجاهدین پرداخت و در آبان سال 66 خود را به ارتش آزادی ایران رساند. و از آن پس، نبرد بود و نبرد در ارتش آزادی، و پایداری بود و مقاومت در اشرف محاصره شده. و ایستادگی بر عهد در لیبرتی. در سخت‌ترین شرایط.

تا آنگاه که ایستاده در یک سنگر خونین رزمگاه به عهد خود وفا کرد و ستاره‌یی شد در کهکشان بزرگ شهیدان راه آزادی میهن.

سلام بر اکبر علیدوست روزی که ‌زاده شد، روزی که به‌رغم فقر خانواده، به ارتش آزادی پیوست و روزی که سر بر آستان حسین علیه‌السلام نهاد.

نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید رجبعلی قربانی


روستازاده دلیری که رزمنده قهرمان آزادی شد
متولد 1340 رودسر
سابقه مبارزاتی 35سال

رجبعلی در سال 1340 در خانواده‌یی کشاورز در یکی از روستاهای شهرستان رودسر به دنیا آمد. در سال57 در حالی که دانش‌آموز بود، در کوران انقلاب ضدسلطنتی قرار گرفت و از طریق برادر بزرگتر و عمویش که هر دو دانشجو بودند، با اندیشه‌های انقلابی آشنا شد و فعالانه در تظاهرات علیه رژیم شاه شرکت جست. در سال 58 هوادار مجاهدین شد، خودش درباره علت هوادار شدنش می‌گوید: ”عکس برادر مسعود را در روزنامه دیدم و در من یک جرقه ایجاد شد و از همانجا عاشقش شدم“

رجبعلی سپس از سال 59 در صفوف میلیشیای مجاهد خلق قرار گرفت و سراپا شعله‌ور از شور آزادیخواهی روز و شب نداشت و سر از پا نمی‌شناخت. اما 30خرداد 60 و آغاز سرکوب وحشیانه و کشتار هواداران مجاهدین توسط خمینی، او را که ارتباطش با سازمان قطع شده بود، ناگزیر از روی آوردن به زندگی مخفی کرد؛ وی مدتی را همراه سایر هواداران مجاهدین در جنگلهای گیلان به‌سر برد و به‌دلیل آشنایی‌اش با منطقه و جنگل، مدتی نیز رابط نیروهای جنگل با شهر بود و سایر هوادارانی را که از نقاط مختلف کشور می‌آمدند تا به مجاهدین مستقر در جنگل بپیوندند، کمک و همراهی می‌کرد. اما از آنجا که به‌دلیل فعالیتهایش در فاز سیاسی شناخته شده بود، در زمستان سال60 د‌ستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت، اما نهایتاً توانست با هوشیاری و پایداری، هویت خود را از چشم جلادان پنهان نگهدارد و پس از 8ماه از زندان آزاد شود.

او با تلاشهای بسیار در سال 66 از طریق رادیو مجاهد توانست به سازمان وصل شود و خود را به نیروهای رزمنده مجاهد خلق در منطقه مرزی برساند و فرازهایی برجسته از رزم و پیکار یک مجاهد عاشق خلق و میهن را رقم بزند، از شرکت در سلسله عملیات نظامی تا به عهده گرفتن مسئولیتهای مختلف در ارتش آزادیبخش که از عهده همه آنها با شایستگی برآمد.

او که سراپا مجاهدت و احساس مسئولیت بود، در یادداشتی به تاریخ اسفند 78 نوشت: «من مجاهد خلق رجبعلی قربانی… با تمام توان در این مسیر به مبارزه و جهاد برمی‌خیزم و هر چه در توان دارم در اثبات خط و خطوط رهبری عقیدتی‌ام جانفشانی می‌کنم».

اما شکوهمندترین فراز زندگی انقلابی مجاهد خلق رجبعلی قربانی 13سال پایداری در اشرف و سپس در لیبرتی است. او خود در این باره می‌نویسد:
 «پروردگارا ما در این مسیر با دشمن تو، این آخوندهای رذل و مرتجع همواره در ستیز بودیم و همواره از ایستادگان بودیم و در جنگهای متعددی با او مقابله کردیم، از فروغ جاویدان تا فروغ ایران و این نبرد آخر، فروغ اشرف که به‌واقع سرآمد همه نبردها بود، بدون سلاح فقط با ایمانمان به راه تو، سینه سپر کردیم و چیزی جز انقلاب خواهر مریم… نداشتیم و جلو دشمن ضدبشر و وحشی را سد کردیم و همین ما را شایسته بود…».

در آخرین نوشته‌ای که از رجبعلی قهرمان در دست است و یک سال پیش در تاریخ 11آبان 93 نوشته، او بر عزم ناگسستنی و ایمان بی‌خلل خود این چنین تأکید می‌کند: «باز هم باید مثل سرور شهیدان در جنگ سرنگونی از دشمن چید. هیهاتم را هر چه بلندتر می‌گویم که مجاهد بودم و هستم و می‌مانم و از این آزمایش تجربه شده تاریخی، ای دشمن زبون، من سرنگونی را بیرون می‌کشم و قدمی به عقب برنخواهم داشت، هر چه هست حمد و حلاوت و پیروزی است…».

و سرانجام او یک سال بعد، به‌غایت کمال هر انسان آزاده، شهادت در راه آزادی دست یافت و به آن، با حمد و حلاوت پاسخ داد.
عروج پرشکوه به‌دیار رفیق اعلی، گوارایش باد!

نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید احمد مسچیان - حاضر و آماده برای هفتاد ابتلا


«احمد» برای فدا کردن آمده بود! 
متولد: رشت، سال 1338
تاریخ پیوستن به انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین در آلمان سال 1364
تاریخ اعزام به منطقه مرزی: سال 1365

احمد که در مهر 1364 از کشور خارج شده و به آلمان رفته بود، از کسانی نبود که از خطر گریخته و به ساحل امن عافیت پناه برده باشد؛ او آمده بود که با طاعونی به نام رژیم پلید خمینی که بر میهنش چنگ انداخته بود، بجنگد از همین رو دو سه ماه پس از ورود به آلمان، در ارتباط با انجمن دانشجویان هوادار مجاهدین در آلمان قرار گرفت و به فعالیت پرداخت. اما فعالیت در قالب انجمن دانشجویی او را راضی نمی‌کرد درخواست پیوستن به رزمندگان مجاهد در منطقه مرزی را مطرح و با جدیت آن را پیگیری نمود و نهایتاً توانست افتخار ورود به صفوف رزمندگان مجاهد خلق را بیابد و در زمستان سال 65، لباس رزم و شرف ارتش آزادیبخش را زیب قامت خود کند.

احمد در بخشی از وصیتنامه‌یی که در بدو ورود به تشکیلات مجاهدین در منطقه مرزی به تاریخ دی ماه 1365 نوشت، از عزم و ایمان خود، چنین گفت: «به‌لحاظ سیاسی و ایدئولوژیکی مصمم هستم که تحت اختیار کامل مسئولان سازمان با ایمان و عشق و علاقه در راه خدا و خلق و در رکاب این رهبری به‌عنوان یک سرباز ساده مسعود و مریم، مبشران صلح و آزادی با این دژخیم و جلاد عصر حاضر یعنی خمینی ضدبشر بجنگم و حکم و فرمان خدا چنین باشد که خون ناقابل من در راه خدا و خلق (بر زمین بریزد).

مجاهد پاکباز و دلاور خلق احمد مسچیان، چند ماه پس از پیوستنش به نیروهای رزمنده مجاهد خلق مجدداً، بر عهد ناگسستنی‌اش با خدا و خلق چنین گواهی داد: «باشد که شهادت من هم‌چون دیگر همرزمانم (خواهران و برادران مجاهدم) در راه خدا و خلق برای ریشه‌کن کردن ظلم و استبداد و نفی هر گونه استثمار در به ثمر رسیدن اهداف و آرمانهای والای توحیدی این سازمان به‌گل نشیند و ضامن رهایی و آزادی و استقلال خلق و میهنمان باشد.
مرگ بر خمینی/ درود بر رجوی/ سلام بر خلق / پیش به سوی جامعه بی‌طبقه توحیدی»

مجاهد قهرمان احمد مسچیان در هر موقعیتی بر عزم و ایمان خود تأکید می‌کرد، از جمله هنگامی که در آبان 1390 از سوی رهبری مقاومت در معرض انتخاب مجدد قرار گرفت که یا ساحل امن و امان در پیش بگیرد یا در رزمگاه حادثه به نبرد با دشمن ضدبشری ادامه دهد، بی‌اندکی تردید نوشت: «من مجاهد خلقم، مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم، بر عهد و پیمان با خدا و خلق و شهیدان و بر سوگند خود پایدار و استوارم».

مجاهد قهرمان احمد مسچیان، در نقشه مسیری که در تیر ماه 1393، در رزمگاه لیبرتی نوشت: بار دیگر با شوری مضاعف، انتخاب و نقشه مسیر پرافتخار خود را چنین اعلام کرد: «یک بار دیگر انتخاب می‌کنم که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم سر آرمان آزادی خلقم، یک لحظه آرام و قرار نداشته باشم و با الگوبرداری از نقشه مسیر خواهر مریم که راز گشوده مجاهدان است، اگر شرایط هزار بار خطیرتر و پیچیده‌تر شود، برای دفاع از لیبرتی و تحقق آزادی مردم ایران آماده و حاضر برای ورود به صدها بار از هفت خوان و هفتاد ابتلا، حاضر! حاضر! حاضر… !».

درود بر احمد قهرمان روزی که گام در مبارزه و ارتش آزادیبخش گذاشت و روزی که عاشقانه به دیار جاودانه‌فروغها پرواز کرد.

نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید محمدعلی میرزایی - صمیمی، پر شور و عاشق


متولد 1342 آستانه اشرفیه
 «هیهات منا الذله! من مجاهد خلقم، مجاهد می‌مانم و مجاهد می‌میرم. 
مگر من می‌خواهم لعنت تاریخ و خدا و خلق بشوم. هرگز! من از اشرف آمدم تا لیبرتی را مثل اشرف بکنم. و از لیبرتی پلی برای پیروزی و رسیدن به تهران بسازم.
مرگ بر اصل ولایت‌فقیه! زنده باد ارتش آزادی‌بخش. درود بر مسعود و مریم رهبران عقیدتی ام. حاضر حاضر حاضر».
محمدعلی خود درباره برخی مقاطع زندگی‌اش نوشته:
سال 57 بعد از انقلاب توی راهپیماییها که صورت می‌گرفت و سال 58 بیشتر با سازمان آشنا (شدم)... . انگیزه‌ام بیشتر شهدای سازمان بود که روی من تاثیر گذاشته بود مثل مهدی رضایی، حنیف‌نژاد، سعید، احمد و رضا رضایی.. وقتی به فکر رشادتهای آنها می‌افتادم... .. پی به ایدئولوژی آنها می‌بردم و می‌گفتم: عجب عقیده و آرمانی!

سال 60 در تاریخ 10خرداد دستگیر شدم
از من می‌خواستند امضاء بگیرند که دیگر فعالیت نکنید بیرون می‌روید، گفتم امضا نمی‌کنم... .. دوباره در سال61 شش ما ه توی زندان بودم.»...

سرانجام میلیشیای مجاهد خلق محمدعلی میرزایی پس از چند بار دستگیرى و زندانی شدن، توانست خود را به ارتش آزادی برساند. او پس از وصل به سازمان در سال 65 نوشت:
 «سلاح بزرگتر و قویتر و سلاحی که هرگز شعله‌اش خاموش نمی‌شود سلاح ایدئولوژیک یعنی انقلاب ایدئولوژیک است که سلاح برتر و قوی‌تر است سلاح انقلاب رهایی بخش، انقلاب مریم رهایی. آری کسی که شکنجه و اعدام و شقاوت و فقر و بدبختی مردم را ببیند و با گوشت و پوست خود لمس کند دیگر هیچ وقت این سلاح را از دست نمی‌دهد. تنها امید همه ملت ایران سازمان است»..

محمدعلی میرزایی در بیش از سه دهه نبرد در صفوف مجاهدین، برای رهایی میهن و مردمش، با عشق و شور انقلابی پایداری کرد. او بارها و بارها بر عزم و ایمان مستحکم خود بر ادامه نبرد تأکید نمود.

او در سال 93 نوشت:
 «به دشمن پلید می‌گویم، اگر شرایط 1000 بار پرفتنه‌تر از قبل شود، من برای هر فتنه و بلایی با توانی 1000 برابر آماده‌ام و در این راستا همه شکافها را در هر زمینه‌ای می‌بندم و لیبرتی را پلی به سوی تهران می‌کنم.
درود بر رهبران عقیدتیم مسعود و مریم، بشارت دهندگان صلح و دوستی و رحمت برای همه.
زنده باد ارتش آزادیبخش ملی ایران. محمدعلی میرز ایی 28تیر 1393»
سرانجام محمدعلی قهرمان، در روز 7آبان همراه با 23قهرمان دیگر اشرفی، به‌ جاودانه‌فروغهای آزادی ایران پیوست.
درود بر او که مجاهد زیست و مجاهدوار سر بر آستان آزادی گذاشت.

۱۱ آبان ۱۳۹۴

مجاهد شهيد حسين سروآزاد



مجاهد قهرمان حسين سروآزاد
محل متولد: سوادكوه ـ پل سفيد
محل شهادت: ليبرتي ـ حمله موشكي 
تاريخ شهادت: 7آبان 94

مجاهد شهيد احمد مسچيان كوچصفهاني


مجاهد قهرمان احمد مسچيان كوچصفهاني
محل متولد: رشت
محل شهادت: ليبرتي ـ حمله موشكي 
تاريخ شهادت: 7آبان 94

مجاهد شهيد رجبعلي قرباني


مجاهد قهرمان رجبعلي قرباني
محل متولد: رودسر
محل شهادت: ليبرتي ـ حمله موشكي 
تاريخ شهادت: 7آبان 94

مجاهد شهيد اكبر عليدوست عليدوست نداماني


مجاهد قهرمان اكبر عليدوست عليدوست نداماني
محل متولد: صومعه سرا
محل شهادت: ليبرتي ـ حمله موشكي 
تاريخ شهادت: 7آبان 94

نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید حمید دهقان برزگر - قاطع، متواضع و عاشق



مجاهد قهرمان حميد دهقان برزگر سراواني
محل متولد: رشت
محل شهادت: ليبرتي ـ حمله موشكي 
تاريخ شهادت: 7آبان 94
38سال سابقه فعالیت سیاسی

فرمانده حمید سالها پیش در وصیت نامه‌اش، خود را این‌چنین معرفی کرده:
 ”من، حمید دهقان برزگر، فرزند عینعلی، در سال 1338 در شهر رشت متولد شدم. در سال 1358 آگاهانه هوادار سازمان مجاهدین خلق شده و عاشقانه تا آخرین قله‌های ایثار و فدا، به راه خویش ادامه خواهم داد.
زندگی با تولد آغاز می‌شود، 
با مبارزه تداوم می‌یابد، 
و با شهادت به پایان می‌رسد... و من فردا زنده خواهم بود… در گریه‌ها و خنده‌های شادی بخش خلق قهرمان ایران.
قبلا فکر می‌کردم شهادت نقطه کمال انسان است ولی در روابط سازمان فهمیدم… گامهای به مراتب متکاملتر از شهادت نیز وجود دارد که همانا زدودن جهل و جاهلیت و فرو ریختن فردیت است“

یکی از نکاتی که حمید همیشه به مجاهدین تحت مسؤلیتش می‌گفت این بود که:
 ”بچه‌ها قدر و ارزش سازمان را بدانید و خدا را شکر کنید در زمانی زندگی می‌کنید که سازمان ما، رهبری یک مقاومت پرشکوه را به‌عهده دارد:
حمید که فعالیت سیاسی را از سال 1356 آغاز کرده بود در سال 1358 به مجاهدین پیوست.
مرداد 1363 به منطقه اعزام شد.

در بسیاری از عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران به‌عنوان یک فرمانده پرشور و محبوب برای همه رزمندگان شرکت داشت.

حمید قهرمان در نامه‌یی به تاریخ 21اسفند 89 نوشت: ”آرزویم این است که در میدان جنگ با رژیم ضدبشری خمینی بمیرم “

و در نامه دیگری نوشت: ”از خدای بزرگ می‌خواهم که خواهر مریم و برادر مسعود را حافظ و پشتیبان باشد تا سرنگونی رژیم آخوندی و آزادی خلق قهرمان ایران را به سرانجام برسانند“



حمید قهرمان که همیشه وفاداری ابوالفضل العباس را مثال می‌زد در نامه‌یی در سال 93 نوشته: ”هم‌چون حضرت عباس که در پایداری به عهد و پیمانش با حسین (ع) به‌شهادت رسید و تبدیل به سوگند وفا شد، از او یاری می‌طلبم و اگر در این مسیر قطعه قطعه‌ام کنند از رجوی و آرمان او دست بر نخواهم داشت “

سرانجام، آرزوهای عاشقانه حمید قهرمان، 5روز پس از عاشورا محقق شد و او در اوج شکوفایی به سوگندش وفا کرد تا شاخصی باشد از شاخصهای مسیر آزادی.

بدرود فرمانده، بدرود!