پيشتازان راه آزادي

۵ تیر ۱۳۹۶

گيلان سرزمين قهرماني هاي بي پايان با گورستانهايي در هر شهر و قصبه


رشت مركز استان گيلان است. با سابقه اي طولاني و ريشه دار در مبارزات آزاديخواهانه مردم ايران. شهر رشت به علت سطح بالاي فرهنگي مردمش و سابقة تاريخي مبارزاتي منطقه گيلان از زمره شهرهايي بود كه با آغوش باز مجاهدين را پذيرا شد و بعد از پيروزي انقلاب بلافاصله گسترش بسيار زيادي ميان اقشار مختلف مردم و دانشجويان و روشنفكران پيدا كرد. ارتجاع هار حاكم نيز متقابلا دست به دستگيري و شكنجه مجاهدان و آزاديخواهان زد و بساط كشتارش را، نه تنها در رشت كه در سراسر خطة گيلان، گسترد. به طور خاص بعد از سال1360 آخوند مقدسي حكم بسياري از مجاهدين را صادر كرد و آخوند دژخيم مجسن خداوردي تا سال 62 به عنوان دادستان رشت تمام سعي خود را در شكستن مقاومت زندانيان مجاهد كرد و از هيچ شكنجه و كشتاري دريغ نورزيد و عاقبت هم 40نفر از زندانيان مقاوم را به اوين و گوهردشت تبعيد كرد. بسياري از اين مجاهدان بعدها به شهادت رسيدند.
در جريان قتل عام سياه سال 67 هيأت مرگ تركيبي از مقامات محلي بود. چهار نفر، شامل نماينده دادستاني، نماينده اطلاعات، بازجوي پرونده و عبدالهي که رئيس زندان بود. البته پيش از عبداللهي يك جنايتكار ديگر به نام احمد گرگاني رئيس زندان باشگاه افسران رشت بود كه هم بازجويي و هم شكنجه مي كرد. يك خواهر مجاهد كه در زندان بوده است درباره اين جنايتكار نوشته است: «او با قدي كوتاه، هيكلي فربه و چشماني چون گرگ، درنده و وحشي، عربده مي كشيد: "فردا در دادگاه هاي خلقيتان بگوييد گرگاني جلاد بود، ولي الان كه قدرت دستمان است هركاري بخواهيم با شما مي كنيم"»
در زمان همين جنايتكار است كه زندان باشگاه افسران رشت به آتش كشيده مي شود و طي آن چند مجاهد خلق زنده زنده در آتش آن جان خود را از دست مي دهند. اين جنايت از جمله جنايتهاي فراموش ناشدني مزدوران رژيم مي باشد كه در حد يك جنايت ضدبشري قابل تعقيب است. آنان باشگاه افسران رشت را كه وابسته نيروي دريايي رشت بود كه از تابستان 1360 تبديل به زندان شد. در 22اسفند 1362 اين زندان دچار آتش سوزي شد و درنتيجه 7زنداني سياسي هوادار مجاهدين كاملا در آتش سوختند و جزغاله شدند. براساس گزارشها با انتشار خبر آتش سوزي در زندان خانواده ها پشت در زندان جمع شده بودند و با چشماني اشكبار از مزدوران مي خواستند كه درها را باز كنند و نگذارند فرزندانشان زنده زنده در آتش بسوزند؛ اما پاسداران به سوي زندانياني كه از آتش فرار مي كردند آتش گشودند. حاكم شرع آن زمان رشت به نام نوراني، بعدها گفت كه به ما اطلاع دادند كه زندان را زندانيان آتش زده اند، سؤال كردند كه آيا در زندان را باز كنيم يا نه؟ من رفتم از حيدري، حاكم شرع استان، سؤال كردم، وي گفت براي بازكردن در بايد از تهران سؤال كنيم، جواب آمد كه در را باز كنيد؛ اما مسأله را طوري حل كنيد كه چيزي باقي نماند يعني ردي از ما نماند. زماني كه در زندان باز شد عده كمي توانستند خارج شوند و بيشترشان در آتش سوختند. يك شاهد گزارش كرده است كه به چشم خود ديده است يكي از پاسداران شهيد ابراهيم ميربهاري را با لگد زد و انداخت داخل آتش و گفت: "بمير منافق!" 

در اين جنايت موحش مجاهدين شهيد حميدرضا ارست 23ساله، عزيز صالح زاده 17ساله، ابراهيم ميربهاري 18ساله و علي نظري. 3نفر ديگر هم براثر خفگي شهيد شدند ازجمله يك نفر به اسم محمدرضا سپهري آزاد 24ساله به شهادت رسيدند.
اما اگر بخواهيم درباره جنايتهايي كه مزدوران رژيم در زندان رشت مرتكب شده اند و مقاومت هاي حماسي زندانيان قهرمان بنويسيم بايد كتابي سنگين آماده كنيم. به چند نمونه اشاره مي كنيم: 

مينا شعبانپور دانش آموز 15ساله مقاومتش حتي زبان زد دژخيمان بود. او قبلاز اعدام مورد تجاوز قرار گرفت. ولي به رغم همة شكنجه هاي رذيلانه تا به آخر وفادار ماند.
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر #ملکان #همدان#ملکان
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید 
 https://t.me/shahidanAzadai96
@elhamazarpor

۳ تیر ۱۳۹۶

مشخصات مجاهد شهید مهدی یاری




مشخصات مجاهد شهید مهدی یاری (ماسالی)
محل تولد: ماسالتحصيل: دانشجوی پزشكی
سن: 28
محل شهادت: رشت
زمان شهادت: 1360
نحوه شهادت: قبل از تيرباران توسط پاسداران جاني و شقاوت پيشه بسيار شكنجه شده بود و دست و پايش را  شكسته بودند چون اين مجاهد سرفراز هنگام دريافت حكم اعدام از آرمانش در سازمان مجاهدين و برادر مسعود دفاع جانانه كرده بود
حالا زمان دادخواهی است، یعنی زمان احیای همه آن خون‌ها و حق‌ها و البته بالاترین حق که حق آزادی و حق حاکمیت مردم ایران است. مریم رجوی
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر #ملکان #همدان#ملکان
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

 https://t.me/shahidanAzadai96
@elhamazarpor

مشخصات مجاهد شهید حامد مجریان


مشخصات مجاهد شهید حامد مجریان
محل تولد: گلوگاه مازنداران
سن: 25 سال
فرزند: داراي 2 دختر
تاريخ شهادت: 29خرداد1360
محل شهادت: بهشهر
صدور حكم اعدام: دادستان جنايتكار خوشخو  - حاكم ضدشرع بهشهر بنام ايماني
در حاکمیت آخوندها، ناله‌های بسیاری در گلوها شکسته شده، خون‌های بسیاری ریخته شده و حق‌های بی‌شماری پایمال شده است.
حالا زمان دادخواهی است، یعنی زمان احیای همه آن خون‌ها و حق‌ها و البته بالاترین حق که حق آزادی و حق حاکمیت مردم ایران است. مریم رجوی
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر #ملکان #همدان#ملکان
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

 https://t.me/shahidanAzadai96
@elhamazarpor

مجاهد شهید محمدابراهیم دوستی


مشخصات مجاهد شهید محمد ابراهیم دوستی
محل تولد: گرگان
شغل: مغازه دار
سن: 22
محل شهادت: مهران
زمان شهادت: 1367

در آخرین دقایق شنبه‌شب بیست‌و هشتم خرداد سال 67، یکانهای رزم‌آور ارتش‌آزادیبخش، طی یک نبرد بی‌سابقه نظامی، با قوای سرکوبگر و جنگ‌افروز رژیم‌خمینی در منطقه مهران و ارتفاعات اطراف آن درگیر شدند.
 دراین عملیات بزرگ، مراکز فرماندهی و استحکامات سنگین و گسترده سپاه و ارتش زبده تحت‌امر خمینی در منطقه معروف به ‌دژ تسخیرناپذیر مهران سقوط کرد‌.
مجاهد شهید محمدابراهیم دوستی در عملیات چلچراغ به شهادت رسید.
عملیات بزرگ چلچراغ، به‌یمن خون پاک 67شهید قهرمان موفق شد به‌تمامی هدفهای ازپیش‌تعیین‌شده خود دست یابد و صفحه جدیدی در تعادل‌قوای بین خلق و خمینی بگشاید.

مریم رجوی: چنان‌که مسعود در همان سالهای دهه۶۰ گفته است:‌ «بشریت در شورانگیزترین اسطوره‌ها و حماسه‌هایش راز خود را آشکار می‌کند. راز وجود آگاه و آزاد انسانی را. …
حماسه‌های بزرگ و حقیقی ـ که واقعیترین اثرات سرنوشت ساز را برجای میگذارند ـ در همین کشاکش خلق میشوند و البته با فدیه‌ها و محنتهای عظیم همراهند».

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۳۰ خرداد ۱۳۹۶

بهشهر و گلوگاه، سركوب بيرحمانه و كشتار وحشيانه



بهشهر از شهرهاي استان مازندران است. با جمعيتي حدود200هزار نفر و گلوگاه در 25كيلومتري آن و بندرگز قرار دارد. مجاهدين در اين دو شهر كوچك، مانند اغلب شهرهاي مازندران بلافاصله بعد از انقلاب ضدسلطنتي با استقبال گسترده مردمي مواجه شدند. هواداران سازمان در بهشهر در «انجمن جوانان موحد» گردآمدند. اما همراه با اوجگيري مبارزه با ارتجاع، عناصر معلوم الحال وابستة حكومتي كه ظرفيت شنيدن و ديدن اقبال مردم از مجاهدين را نداشتند شروع به آزار و اذيت و حتي حمله و مجروح كردن هواداران كردند. سردسته فالانژهاي بهشهر فردي بود به نام «احمد توكلي» كه بعدها به خاطر خوشخدمتي ها و چماقداري هايش به وكالت از بهشهر و تهران و وزارت كار رژيم ارتقا درجه يافت.



 اين فرد براي خودش باندي به راه انداخته بود كه با چوب و چماق و قمه به هواداران و تجمعات مجاهدين، حتي در شهرهاي ديگر مازندران، حمله مي كردند و با وحشيگري تمام به ضرب و جرح هواداران مي پرداختند. احمد توكلي و حزب جمهوري اسلامي با پشتيباني كامل سپاه پاسداران در بهشهر هرچه كه مي خواستند انجام مي دادند و جوابگوي هيچ عمل ضد انقلابي خود هم نبودند. از جمله در فروردين 59 آنان به دفتر انجمن جوانان موحد حمله كردند. اين حمله يك برنامه از پيش طراحي شده به سبك «خميني» بود. آنها ابتدا فخرالدين حجازي، معركه گردان سراسري فالانژها، را براي سخنراني و تهيج مردم به بهشهر فراخواندند. او در سخنراني خود گفت: اين شهر استالين گراد است يا يك شهر اسلامي؟ و بعد از آن عناصر فالانژ كه از قبل سازماندهي شده بودند، تحت نام «مردم»! به دفتر انجمن جوانان موحد حمله كردند. بلافاصله يك كمپرسي سنگ كنار رودخانه در جلو انجمن خالي شد و مهاجمان با سنگ به دفتر انجمن حمله كردند. تمام پنجره ها و اتاقها درهم شكسته شد و ساختمان انجمن به صورت ويرانه اي درآمد. اما مقاومت ساكنان دفتر انجمن ادامه يافت. بعد از حملات چماقداران سپاه پاسداران به صورت علني و رسمي دخالت كرد. پاسداران از ساختمانهاي اطراف توانستند به داخل انجمن راه يابند و با چاقو و پنجه بوكس و قمه به جان هواداراني پرداختند كه در آنجا بودند. در اين حمله تعداد زيادي از خواهران و برادران مجروح شدند. از جمله برادر مجاهد محمود باقي پور با پنجه بوكس مورد تهاجم قرار گرفت و يك چشم خود را از دست داد. 


برادر مجاهد محمود باقی پور که در جریان حمله چماقداران یک چشم خود را از دست داد

 مقاومت ادامه يافت تا صبح كه خانواده ها به اعتراض برخاستند و در گرد انجمن اجتماع كردند. عاقبت رژيم در برابر مقاومت خونين هواداران مجبور به عقب نشيني شد. ارگانهاي ديگر خود نظير شهرباني را وارد كرد تا به نحوي قضيه را فيصله دهد. از هواداراني كه در اين مقاومت خونين حضور داشتند برخي در سالهاي بعد به شهادت رسيدند. از جمله آنان مي توان از خواهران مجاهد منير يعقوبيان و عصمت رضوي نام برد. فرمانده دلير فرهاد جوادي آن روز صحنه نيز در 6مرداد1360 همراه با مجاهدين خلق فردوس سراج و اسفنديار كامران توسط پاسداران اعدام شد.
اما همچنان كه پيش بيني مي شد به طور قانونمند حملات چماقداري و  عناصر چماقدار نمي توانستند به صورت نامحدود ادامه يابد. لذا همپاي پيچيده شدن و سازمان يافتن مقاومت آنها نيز در ارگانهاي مختلف سركوب سازماندهي شدند تا تهاجمات و كشتار خود را در لباس قانون گسترش دهند. اين بود كه احمد توكلي آخوند ايماني را به عنوان حاكم شرع و جنايتكار ديگري به نام خوشخو را براي دادگاه به اصطلاح انقلاب اسلامی به بهشهر فراخواند تا سركوب و كشتار را ادامه دهند. خود احمد توكلي با نام مستعار ايرج بازجو و شكنجه گري بود كه رذيلانه ترين شكنجه ها را در حق مجاهدين اعمال كرد. اين تيم كشتار و سركوب در زندان عباس آباد بهشهر تا سال1363 هرچه كه توانستند بي وقفه درباره مجاهدين كوتاهي نكردند. آن چنان كه يكي از زندانبانان خود زندان عباس آباد با اشاره به كنده درختي در حياط زندان گفته بود اگر اين كنده درخت زبان داشت می گفت, چندین و چند زندانی مجاهد را به این درخت بستند و تیر باران کرده اند. فالانژترين عناصر همراه با عقب مانده ترين افراد اجتماعي به خدمت گرفته مي شوند و به كشتار فجيع ترين جوانان شهر مي پردازند. نوشته اند كه در كردكوي، در نزديكي 50كيلومتري بهشهر، يك بسيجي تركش خورده با ويلچر همه كارة زندان مي شود و با يك دست شلاق و دست ديگر كلت كمري خود بيشترين فشارها را به زندانيان وارد مي كند. زندانيان زندان عباس آباد گزارش داده اند كه حتي پس از محاكمه و دريافت حكم تأمين نداشته اند و هر از گاهي بازجويان به سراغشان مي آمده و بازجويي ها دوباره از سر گرفته مي شده است.
در جريان قتل عام سال67 تعدادي از زندانيان زندان عباس آباد را به ساري، در 54كيلومتري بهشهر، به عنوان مركز استان منتقل مي كنند. زنداني كه به علت مركزيت و بزرگتر بودن تعداد بيشتري مجاهد  اسير داشت و كشتار بيشتري در آن صورت گرفته بود. به گزارش يك زنداني غير مجاهد كه در آن زمان در زندان عباس آباد بوده است بعد از قتل عام تنها 5زنداني مجاهد باقي مانده بود. همين زنداني غير مجاهد نوشته است: «تسویه خونین در زندان های مازندران فقط محدود به تابستان ۶۷ نبود. کشتار تا پایان سال ۶۷ هم ادامه داشت. در زندان های آمل و گرگان و بابل پس از باصطلاح پاکسازی , همچنان اعدام با شیوه ,"دار زدن" و" تیرباران" انجام می گرفت. شهر چالوس یکی از مراکز استقرارهیأت مرگ و برنامه ریزی در زمینه تسویه و کشتار زندانها بود».
اعدام شدگان در بهشهر را عمدتا در گورستان بهشت فاطمه دفن كرده اند. برخي اعدام شدگان در ساير شهرهاي ديگر مازندران را به شهرهاي ديگري منتقل كرده و دفن كرده اند. مثلا مجاهد شهيد بتول اسدي را در زندان  رشت اعدام كردند اما مزارش در گورستان گلوگاه، 25كيلومتري بهشهر، است. در زير مزار چند مجاهد شهيد در گلوگاه را ملاحظه مي كنيد. 

اين شهيدان از شهيدان سالهاي اول دهة 1360 هستند. 

۲۹ خرداد ۱۳۹۶

لاهیجان با گورهای جمعی متعدد در نقاط مختلف


شهر لاهیجان دارای دو آرامگاه عمومی است. آرامگاه آقاسیدمرتضی، از قدیمیترین آرامگاههای شهر، وآرامگاه دوم آقاسیدمحمد در منطقة جنوب مرکزی شهر لاهیجان. بعد از پیروزی انقلاب و با شروع اعدامهای سیاسی، از سال 1360 تا 1367بسیاری از فرزندان غیور مردم لاهیجان، آستانةاشرفیه و لنگرود که در زندان لاهیجان به جوخة اعدام سپرده شدند. قبل از سال 67 شهیدان در گورستان آقاسیدمرتضی بطور پراکنده و در میان متوفیان عادی دفن شدند. اما در جریان قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان 1367 رژیم اقدام به دفن مخفیانه و جمعی قتلعام شدگان در منتهیالیه شمال شرقی این گورستان کرده است. این پرده پوشی ها در همان ايام لو رفت.



موقعیت گورستان آقاسیدمرتضی:
آرامگاه آقاسیدمرتضی درمحله پْردهسر در شمال غربی شهر لاهیجان واقع شده است. این آرامگاه از شمال به جادة رشت-لاهیجان، از سمت غرب و جنوب به محلة «پْردهسر» و از سمت شرق به خیابان فرعی منشعب از جادة رشت-لاهیجان محدود شده است.


گورجمعی چگونه بر ملا میشود...!
در 19آبان1367 ،یعنی تنها دوماه بعد از شروع قتلعام زندانیان سیاسی، در سراسر کشور گور جمعی قتلعام شدگان شهر لاهیجان کشف شد. اقدام عجولانة پاسداران دردفن شبانة  قتلعام شدگان در آرامگاه آقاسیدمرتضی شهر لاهیجان، باعث لورفتن این اقدام جنایتکارانه از سوی مردم شهر شد. یکی از شاهدین جنایت که خود در جزئیات کشف این گور جمعی قرار داشته و شخصا موضوع را از همان روزهای اول مورد تحقیق قرار داده است در گزارشی نوشته است: «...در تاریخ 18آبان67 برای دیدار یکی از دوستانم رفتم. او گفت: «...شب گذشته حوالی ساعت 2 نیمه شب صدای لودر که به مدت طولانی درحال حفاری در این حوالی بود اجازة استراحت به ما نمیداد...»! دوستم گفت: ”... مردم میگویند صدای لودر از آرامگاه آقاسیدمرتضی که در یک کیلومتری اینجاست میآمد. همسایهها میگفتند در این آرامگاه دو لودر همزمان گودال بسیار بزرگی کنده و تمام تلاششان این بود که تا پیش از روشنایی کارشان را تمام کنند...!» عصر روز بعد مجددا به سراغ دوستم رفتم. او گفت: «...شب گذشته صدای سگها در آرامگاه امان مردم را بریده بود و تاصبح اجازة استراحت به آنها نداده بود به همین دلیل صبح امروز تعداد از اهالی برای اطلاع از ماجرا، صدای لودر و صدای سگها، که طی دو شب گذشته مانع استراحت شده بود؛ به آرامگاه رفتند. وقتی آنها به محل میرسند متوجه میشوند که مساحت بزرگی با لودر خاک برداری شده و گودال را با همان خاک بطورسطحی پر کردهاند. به به نظر میرسید که تعدادی جسد درآن دفن شده است...! به این ترتیب معلوم میشود که حضور سگها در آرامگاه به دلیل بوی خون بوده است  و به همین دلیل درجستجوی اجساد زمین را کنده بودند. از آنجا که پاسداران زمان زیادی برای پنهان کردن آثار جنایت نداشتند با عجلهکاری خاک کمی بر روی اجساد ریخته بودند.  از این رو سگها توانسته بودند در بخشی از این محل خاکهارا کنار زده و در یک مورد دست و قسمتی از پیراهن جسدی را بیرون بکشند. همسایهها دستی را که آثار دندانهای سگ روی آن بود پیدا کرده و آن را مجددا به زیر خاک میبرند...» به این ترتیب خبر کشف گور جمعی  به سرعت در سراسر لاهیجان میپیچد. روز 21 آبان برای اطلاع دقیق از اخبار، صبح زود به محل دفن شهیدان رفتم. تعداد زیادی کارگر شهرداری در آنجام مشغول به کار بودند. بنظر میرسید که آنها محل دفن شهیدان را هم سطح میکردند تا بتوانند زمین را برای سیمان کردن آماده کنند! آنها که از حضور من جا خورده بودند با دستپاچگی گفتند: بله جسدها متعلق به کسانی است که تصادف کرده اند. در تاریخ 24 آبان مجددا به محل رفتم دیدم تمام سطح مزار جمعی شهیدان را سیمان کردهاند تا آثار جنایت را بپوشانند...».
در گزارش دیگری آمده است: « یکی از گورهای جمعی در لاهیجان در نزدیکی دریا انتهای خیابان شهدای فعلی است. در یک کیلومتری دریا، سمتچپ، خیابان روبه روی شهرکی موسوم به بهشتی، بعد از عبور از یک زمین ماسهزار، در 500متری نرسیده به دریا یکی از گورهای جمعی وجود دارد. در یکی از شبهای بعد از  قتل عام 67 یکی از روستائیان با دیدن نور چراغ ماشینهایی که در رفت وآمدند بودند توجهش جلب می شود. او صحنه دفن قربانیان  را به چشم می بیند. بعداً خبر قتل عام در شهر منتشر میشود. سپاه هم بلافاصله با لودر به آن محل می رود تا صحنه فجیع جنایت را بپوشاند».

اطلاعاتی در مورد محل گور جمعی و اسامی برخی از شهیدان قتلعام:


در گورستان آقاسیدمرتضی دو گور جمعی وجود دارد. یکی از این گورها برای دفن مردان مجاهد و دیگری برای دفن خواهران مجاهد به کار گرفته شده است.  این دو گورجمعی در شمالشرقی گورستان به فاصله 40متر از همدیگر و به فاصلة صدمتری ِشمال، از درب ورودی، که در آن زمان متروکه بود قرار دارد. گور جمعی برادران مجاهد در ابعاد تقریبی 30*3 متر و گور جمعی خواهران11*3 متر  است. 



به رغم تمامی ترفندهای رژیم برای پنهان کردن این جنایت بزرگ اما بعد از گذشته غریب سهدهه از آن جنایت هولناک این مکان به میعادگاه بسیاری از مردم آزادة لاهیجان تبدیل شده است...! پنجشنبهشبها بسیاری از خانوادهها بر سر مزار شهیدان حاضر میشوند با روشن کردن شمع  و نثار دستههای گل به روشنی راه و فرا رسیدن بهار آزادی گواهی میدهند...! نصب سنگهای کوچک، و نوشتن اسامی شهیدان بر روی گور جمعی در کنار هم توسط خانوادهها، قریب به سهدهه گواهی است بر رابطه عمیق مردم با فرزندان مجاهدشان.
رژیم جنایتکار آخوندی بارها و بارها با حمله به خانوادههای شهیدان تلاش کرد مانع جنبش و حرکت آنان شود اما این سنت اصیل تا کنون ادامه دارد...!
برخی از شهیدان که دراین مزار آرمیدهاند عبارتند از: ابوالقاسم ناطقی لنگرودی، محمدرضا شریعتی،اکبر جعفری، علی شعبانی، محمدصفری، محمد سمیع زاده، محمد مهدیپور، حجت لطیفی، حمید رمضانپور، سعید صداقت، علی باور، مهرداد علوی، بهروز گنجهای، رضا(فریدون) کارگر شعاع، حجتالله اسدی.  همچنین خواهران شهید شهره جوکار، شیرین جوکار و... بنا بر برخی گزارشها در این گور جمعی 11تن از خواهران مجاهد دفن شدهاند.  به گزارش یک شاهد دیگر 85تن از شهیدان در یکی از همین گورهای جمعی دفن شده اند. 


سیاهکل بخشی از لاهیجان است. سربازی که در سال67 در سیاهکل خدمت می کرده است در گزارشی نوشته است: «من در سال67 در روستای باسکیا گوراب در پادگان اردوگاه آموزشی قدس لاهیجان لشگر12 خدمت می کردم. مقر این اردوگاه در سیاهکل بود. یک روز بیشتر پرسنل را به مرخصی فرستادند. من سرپست بودم که دیدم در بغل پل رودخانه آنجا دو تریلی و مقداری بار خالی کرد. من نفهمیدم بار آن چه بود. اما فردایش دیدم آمدند همانجا محوطه ای را کندند. بار تریلی ها را در آن ریختند و بعد با بتون پر کردند. محلش به اندازه زمین یک گل کوچک بود. همه تعجب می کردند که چه شده؟ ولی بعدها همه فهمیدند که محل دفن اعدام شدگان هستند».

۲۸ خرداد ۱۳۹۶

كتالم با مجاهديني پاكباز و گورهايي شناخته شده و ناشده



در گزارشي كه توسط يك شاهد عيني در كتالم رامسر نوشته شده مي خوانيم:‌«در مرداد60 عمويم مجاهد شهيد نصرالله يوسف‌طالشي را تيرباران كردند.



 او معلمي شريف بود كه به‌خاطر خصايل انساني و انقلابيش بسيار مورد احترام اهالي بود. حكم اعدام او را نماينده ولي‌فقيه به ‌نام آخوند الله‌بدشتي در چالوس صادر كرد. پاسداران اجازه دفن او را در گورستان به ‌ما ندادند. گفتند او كافر بوده و نبايد در گورستان مسلمانان دفن شود. به‌ناچار او را در باغ چاي روبه‌روي خانه‌مان دفن كرديم. در آن روزها پسر خردسال نصرالله برسر مزار پدر مي‌رفت و آن جا بازي مي‌كرد. اين جريان تأثير انگيزاننده‌ بسيار زيادي روي مردم داشت». 


هم‌چنين در كتالم  مزدوران رژيم آخوندي مجاهد شهيد مريم كوزه‌گري را ، در حالي كه باردار بود، تيرباران كرده و اجازة دفن او را در گورستان عمومي ندادند. خانواده‌اش او را در سادات‌محله روبه‌روي خانه‌شان دفن كردند».
ننگ و نفرین به نظام خبیث ولایت فریادمان #سرنگونی #سرنگونی #سرنگونی کل #ولایتـ_فقیه
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان #شیراز #اهواز #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
 https://t.me/shahidanAzadai96
@tarikhnevisan

رامسر با مجاهديني پاكباز و گورهايي شناخته شده و ناشده



مازندران را سرزمين شيران و پهلوانان شناخته اند. اين واقعيت را به طور خاص بعد از حاكميت آخوندها و به سرقت رفتن انقلاب ضد سلطنتي مي توان ديد. استقبال اقشار مختلف مردم، به ويژه جوانان و روشنفكران، از مجاهدين به اندازه اي چشم گير بود كه برق از چشمان دشمنان خلق و مزدوران رژيم آخوندي پرانده بود. اين بود كه پا به پاي گسترش مقاومت بر شقاوت و بيرحمي مزدوران افزود. نگاهي به رامسر و رفتار مزدوران با مجاهدين اسير و شهيد گوياي واقعيتي است بي نياز از توضيح:
مجاهد خلق بيژن رحيميان در سال1382 به كاروان شهيدان مجاهد خلق پيوست. او اهل رامسر و از فعالان دوران مبارزه سياسي با آخوندها بود و به همين خاطر چند سالي را در زندان آنها سپري كرده بود. رزمنده ارتش آزاديبخش بيژن رحيميان در گزارشي پيرامون برخورد مزدوران رژيم آخوندي با اجساد شهيدان مجاهد خلق نوشته است:‌



«رامسر از مناطق فعال در مازندران بود. به‌همين دليل كينة عناصر و عوامل رژيم با مجاهدين و ميليشياهاي اين شهر بسيار زياد بود. بعد از شروع مبارزه مسلحانه بسياري از تيرباران شدگان كساني بودند كه قبل از 30خرداد60 دستگير شده بودند. با وجود اين، آخوندها در اوج شقاوت آنان را پس از شكنجه هاي بسيار اعدام كردند. مجاهد شهيد شكرالله محمد شريفي يكي ديگر از اين موارد بود. او در 23خرداد60، در جريان يك تظاهرات دستگير و بعد از 30خرداد و پس از تحمل شكنجه‌هاي بسيار اعدام شد. پاسداران به‌خانواده‌اش اجازه ندادند پيكر‌ او را در گورستان عمومي دفن كنند و آنها به‌ناگزير شكرالله را در يك باغ پرتقال در روستاي چپرسر دفن كردند.  اين دنائت به‌صورتي كينه‌توزانه تر شامل مجاهديني شد كه بعد از 30خرداد دستگير شدند. مثلاً نعمت بلوري قهرمان كشتى  23ساله يكي از شهيداني است كه در جريان تظاهرات مهر ماه 60، در خانة مجاهد شهيد خيرالله اقبالي‌نژاد به‌شهادت رسيد. پاسداران جسد او را پشت يك ماشين مزدا گذاشتند و به‌حياط زندان سپاه بردند. در آن جا با سرنيزه به‌جسد حمله و آن را تكه تكه كردند. بعد برروي او رگبار بستند. سرانجام پيكر شرحه شرحه نعمت را به‌مادر پيرش(پدر نداشت) تحويل داده و پول گلوله‌هايي را كه به‌او زده بودند، گرفتند. به‌مادر اجازة دفن فرزندش را در گورستان محله ندادند و او مجبور شد نعمت را در زيرزمين خانه‌اش (واقع در آخوند محله) دفن كند. در بهار 61، برادرم مجاهد شهيد بهمن رحيميان


 و مجاهد شهيد مختارخان طالشي و يكي ديگر از مجاهدين را در جنگلهاي رامسر دستگير كردند. پس از شكنجه‌هاي وحشيانه آنها را طناب پيچ كرده پشت يك وانت بستند و در شهر گرداندند. آنها را به ‌روبه‌روي محل سپاه در حوالي ميدان آزادي بردند. وقتي جمعيت زيادي جمع شد آنها را روي يك پيت حلبي نشاندند و در جلو چشم همه اعدام مصنوعي كردند. صداي اعتراض مردم بلند شد. اما آنها بار ديگر مختار را به ‌همان‌جا آورده و اين بار به‌ صورت واقعي جلو چشم صدها نفر از مردم تيرباران كردند. چند نفر از مردم در همان جا به‌حالت غش افتادند. در نهايت‌جسد شهيد مختار را تحويل خانواده‌اش دادند. اما خانواده او هم اين اجازه را نيافت كه جسد را در گورستان عمومي شهر دفن كند. به ‌ناچارشهيد مختار در جلو خانه‌اش در طالش محله دفن شد. بهمن را به‌خرم‌آباد تنكابن بردند و مانند مختار در ملأ‌عام تيرباران كردند. جسد متلاشي شده او را تحويل داده اما اجازة دفنش را ندادند. وقتي در حال دفن بهمن بوديم پاسداران حمله كرده و به‌ مادرمان گفتند: «براي منافق نبايد گريه كني و...». پيش از آن نيز برادر كوچكترم فيروز


 را در سال 1360تيرباران كرده و اجازة دفن جسد او را به‌ مادرمان نداده بودند. ما مجبور شديم او را در گورستاني خارج از شهر (بالاتر از شهيد محله) دفن كنيم.  پس از شهادت دو برادرم خانوادة ما را تحت فشار و آزار بسيار زيادي قرار دادند. همة ما را از كار دولتي محروم كردند. ماهها خانه‌مان را تحت نظر داشتند و با انواع حيله‌ها اذيتمان مي‌كردند. چند بار مسلحانه به‌خانه حمله كردند و اعضاي خانواده را دستگير و زنداني و شكنجه كردند. حتي برادر كوچكم را نيز دستگير و شكنجه كرده بودند».
 به نمونه ديگري بپردازيم. مجاهدقهرمان شهيد اصغر شعباني از ورزشكاران معروف رامسر، در ميان دوستان و آشنايان به علت خصلتهاي جوانمردي و پهلواني شناخته شده بود. او در سال 1340 در رامسر متولد شد و همراه با پيروزي انقلاب ضدسلطنتي به انبوه هواداران مجاهدين پيوست.

 اصغر قهرمان در 19 شهريور1360 در رامسر طي يك درگيري مسلحانه به شهادت رسيد. مزدوران جسد وي را به پارك موتوري در داخل سپاه مي برند و به خانواده اش اطلاع مي دهند به شرطي جسد را تحويل مي دهند كه پول فشنگها را بدهند. مادر قهرمان  اصغر، كه خود شيرزني هوادار سازمان بود، بعد از درگيري با مزدوران جسد فرزندش را تحويل گرفت. اما مزدوران اجازه تشيع جنازه و.....مراسم نمي دهند. خانواده جسد را در يك مزار قديمي  و دور روستايي  به نام   جواهردره   مزار ” تنگ دره”   دفن مي كنند.
                                    مزار مجاهد شهید اصغرشعبانی
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadi96

۲۱ خرداد ۱۳۹۶

مشخصات مجاهد شهید محمد ضمیری سعید


 مشخصات مجاهد شهید محمد ضمیری سعید
محل تولد: بندر انزلى
محل شهادت: رشت
زمان شهادت: 1367

درصورتیکه عکس ویا مشخصاتی از این شهید دارید که به ما درتکمیل این لیست گرانبها کمک کند دریغ نکنید برای ثبت در سینه تاریخ می خواهیم . 
در حاکمیت آخوندها، ناله‌های بسیاری در گلوها شکسته شده، خون‌های بسیاری ریخته شده و حق‌های بی‌شماری پایمال شده است.
حالا زمان دادخواهی است، یعنی زمان احیای همه آن خون‌ها و حق‌ها و البته بالاترین حق، که حق آزادی و حق حاکمیت مردم ایران است. مریم رجوی 
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر #ملکان #همدان#ملکان
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید 
 https://t.me/shahidanAzadai96

۱۴ خرداد ۱۳۹۶

گز، روستايي شهيد، نمونه بارز يك نسل كشي شقاوت آميز


روستا و بندرگز در شمال ايران يكي از نمونه هاي بارز نسل كشي عوامل آخوندي طي حاكميت ننگين شان هستند. اين روستا در دو‌كيلو‌متري جنوب جاده تهران‌ـ گرگان و در چهار‌كيلو‌متري شهرستان بندر‌گز واقع شده است. در كتاب قهرمانان در زنجير گزارش زير را درباره ستمهايي كه بر اين روستا رفته است مي خوانيم:
«جمعيت اين روستا ‌در سال1361 حدود چهار‌هزار نفر بود و اكثريت آن را روستاييان فقير و زحمتكش هوادار سازمان مجاهدين تشكيل مي‌دادند. كشاورزان و زحمتكشان فقير و ستمديدة اين روستا  از شقاوتهاي آخوندها بي‌نصيب نمانده‌اند، به‌نحوي‌كه:  ـ شمار شهيدان كه به‌شيوه‌هاي مختلف اعم از تيرباران، به‌دار آويخته شدن يا در‌اثر شكنجه به‌شهادت رسيده‌اند، به‌51‌نفر مي‌رسد. 20نفر از اين‌عده در زير شكنجه به‌شهادت رسيده‌اند. رژيم خميني فقط به‌خانوادة‌ يكي از اين شهيدان اجازة دفن جسد فرزند خود در گورستان عمومي را داده است. خانواده‌هاي پنجاه ‌شهيد ديگر به‌ناگزير اجساد فرزندان خود را در خانه‌هاي مسكوني، باغها، جنگلها و بيابانهاي دورافتاده به‌خاك سپرده‌اند.  اسامي عده‌يي از شهيدان و محل خاكسپاري آنان به‌شرح زير است: 1ــ مجاهد شهيد رمضان متكي 16‌ساله، محل دفن: حياط منزل.
2ــ مجاهد شهيد رضا متكي 18‌ساله، محل دفن: حياط منزل (مجاهدين شهيد رمضان و رضا برادر بوده و در‌كنار يكديگر دفن شده‌اند).
3ــ مجاهد شهيد حسينعلي ترابي 26‌ساله، محل دفن: باغ منزل مسكوني.
4ــ مجاهد شهيد محمد‌رضا ترابي 18‌ساله، محل دفن: باغ منزل مسكوني (مجاهدين شهيد حسينعلي و محمد‌رضا پسرعموي يكديگر بوده‌اند).
5ــ مجاهد شهيد عليمحمد ترابي 20‌ساله، محل دفن: باغ منزل مسكوني.
6ــ مجاهد شهيد سيد‌محمد ميرغفوري 19‌ساله، محل دفن: باغ منزل مسكوني.
7ــ مجاهد شهيد محمد‌آقا هاشميان 40‌ساله، محل دفن: باغ منزل مسكوني.
8ــ مجاهد شهيد سيد‌حسين هاشميان 35‌ساله، محل دفن: باغ منزل مسكوني (مجاهدين شهيد محمدآقا و سيدحسين برادر بوده و در‌كنار يكديگر دفن شده‌اند).
9ــ مجاهد شهيد علي جعفري 18‌ساله، محل دفن: باغ منزل مسكوني.
10ــ مجاهد شهيد جعفر كوهستاني 20ساله، محل دفن: منزل مسكوني.
11ــ مجاهد شهيد علي‌حسين تركمن‌غلامي 24‌ساله، محل دفن: باغ متعلق به‌اقوام نزديك.
12ــ مجاهد شهيد واحد غريب‌دشتي 23‌ساله، محل دفن: حياط منزل مسكوني.
13ــ مجاهد شهيد عطاءالله قره‌دشتي 21‌ساله، محل دفن: خانة مسكوني (مجاهدين شهيد واحد و عطاءالله از فاميل نزديك يكديگر بوده‌اند).
14ــ مجاهد شهيد پرويز كشميري 24‌ساله، محل دفن: حياط منزل مسكوني.
15ــ مجاهد شهيد علي‌حسين طاهردشتي 19‌ساله، محل دفن: حياط منزل مسكوني.
16ــ مجاهد شهيد عليرضا آهنگري 29‌ساله، محل دفن: حياط منزل مسكوني.
17ــ مجاهد شهيد غلامرضا آهنگري 26‌ساله، محل دفن: حياط منزل (مجاهدين شهيد عليرضا و غلامرضا برادر بوده‌اند).
18ــ مجاهد شهيد اسدالله ملاح 29‌ساله، محل دفن: جنگل.
19ـ مجاهد شهيد صمد سراج 24‌ساله، محل دفن: حياط منزل مسكوني.
20ـ مجاهد شهيد فردوس سراج 24ساله، محل دفن: گورستان عمومي (مجاهدين شهيد صمد و فردوس برادر بوده‌اند).
21- مجاهد شهيد فيض‌الله اكبري 24ساله، محل دفن: باغ اطراف روستا.
22 ــ مجاهد شهيد شاهپور…، محل دفن: جنگل.  




هنگام تشييع جنازة مجاهد شهيد عليمحمد ترابي، مزدوران خميني رگباري از سنگ ‌و‌ چوب به‌طرف تشييع‌كنندگان پرتاب مي‌كردند و كف مي‌زدند و شعار مي‌دادند: «نعشتونو آورديم». فرداي آن‌روز، سپاه پاسداران خميني، همة كساني را كه در انتقال جنازة شهيد از محل اعدام تا در خانه‌اش شركت كرده بودند، دستگير و پس‌از بازجويي و ضرب‌و‌جرح دستگيرشدگان، عده‌يي از آنان را زنداني كرد. پاسداران و اوباش خميني جسد مجاهد شهيد اسدالله ملاح را كه توسط خانواده‌اش به‌خاك سپرده شده بود، شبانه از قبر بيرون آوردند و با لئامت تمام آن را در‌برابر خانة پدرش انداختند. صبح آن‌روز، هنگامي كه پدر با جنازة فرزندش رو‌به‌رو شد، به‌مردمي كه در اطراف اين پيكر پاك حلقه زده بودند، گفت: فرزندي را كه در راه آزادي داده‌ام، پس‌نمي‌گيرم. سپس مردم روستا، خود جسد فرزند مجاهدشان را دفن كردند. اسدالله ملاح از معلمان «ده‌گز» وقتي كه از هرگونه همكاري با رژيم سر‌‌باز زد، پاسداران او را، به‌وسيلة ميخي كه با چكش در سرش كوبيدند، ‌به‌شهادت رساندند. هم‌چنين در‌جريان خاكسپاري مجاهد شهيد شاهپور، مزدوران رژيم اجازة دفن در هيچ نقطه‌يي را نمي‌دادند. سرانجام مردم روستا، وي را در گوشه‌يي از جنگل به‌خاك سپردند.
روستاي گز يكي از نمونه‌هاي تكاندهندة رفتار جنايتكاران حاكم بر ميهن است. مجاهدين شهيد رضا و رمضان متكي در منزل مسكوني خودشان، در پايين پله‌هاي خانه دفن شده‌اند. چند‌صد‌متر آن‌طرفتر مزار ميليشاهاي جوان ديگري چون علي محمد و حسين علي و محمد‌رضا ترابي در باغچة خانه‌شان قرار دارد و چند‌صد‌متر دورتر برادران هاشميان در كنار مزار پدرشان آرميده‌اند. 



مردم نام اين محلة مجاهد‌پرور را مجاهد‌محله گذاشته و هر گوشة آن تبديل به‌زيارتگاهي براي آنان شده است».
يكي ديگر از مجاهديني كه خود از نزديك شاهد گوشه هاي ديگري از شقاوتها بوده نوشته است: «9تير ماه60بود كه مزدوران و فالانژهاي منطقه حمله به‌خانه هاي هواداران را به‌صورتي گسترده شروع كردند. آن روز من در خانة عمويم بودم كه به‌‌آنجا هم وحشيانه حمله شد. مادر بزرگ پيرم را مورد ضرب وشتم قرار دادند و بعد كليه وسائل خانه را از بين بردند و گفتند اين جا مركز فساد بوده است. منظورشان اين بود كه اين خانه در گذشته مركز رفت و آمد و هواداران بوده است. مادرم به‌اين وحشيگري اعتراض كرد ولي او را هم دستگير كردند و با خود بردند. بعد از چند روز اين در و آن در زدن او را آزاد كردند. يكي ديگر از خانه هايي كه مورد هجوم واقع شد خانة ترابي‌ها بود. وقتي به‌آنجا هجوم بردند حتي از كتك زدن كودكان خردسال هم ابا نكردند. حدود پنجم مرداد بود كه خبر دادند براي ملاقاتم عموي دستگير شده‌ام «محمد هاشميان» مي‌توانيم به‌زندان بهشهر برويم. پدرم نگذاشت ما همراهش برويم. با يكي از عموهاي ديگرم رفتند. وقتي برگشتند بالاي ماشينشان يك تابوت ديديم. جسد عموي مجاهدم «محمد» را تحويل پدرم داده و از او چك سفيدي گرفته بودند كه مراسم عزاداري براي او نگيريم همان روز جسد 4شهيد ديگر را هم به‌همان محلة كوچك آوردند. آنها اولين دستة اعداميهاي كوه‌محله بودند. صحنة بسيار دلخراش و دردناكي بود. مادر علي محمد ترابي از شدت شوك به‌‌جاي گريه كردن مي‌خنديد. عمويم «محمد» را از پايين‌تنه تا بالا با گلوله‌هاي «ژ3» متلاشي كرده بودند. معلوم بود زجركشش كرده‌اند. در بالاتنه، كتفش شكسته بود. در سيبك گردنش يك اثر بريدگي ديده مي‌شد كه معلوم بود آثار يك طناب است. مدتي بعد يكي از چوپانهاي كوهستانهاي بهشهر كلاه عمو محمد را برايمان آورد و تعريف كرد كه شاهد صحنة تيرباران او بوده است. او گفت محمد تا لحظه آخر عليه خميني شعار مي‌داد. پاسداران هم طنابي به‌‌گردنش انداخته و او را روي زمين مي‌كشيدند و بعد هم به‌‌آن صورت تيربارانش كردند. چندي بعدتر يك پاسدار تعريف كرد كه او را به‌‌اين دليل اعدام كرده‌اند كه وقتي به‌‌او گفته‌اند يا شعار عليه «رجوي» بدهد و يا محل اختفاي برادر ديگرش، حسين، را بگويد. اما او حاضر به‌‌پذيرفتن هيچ يك از دو شرط آنها نشده بود. به‌هرحال تصميم گرفتيم اجساد شهيدان را براي دفن به‌‌گورستان ببريم. وسط راه يك عده مزدور با چوب و چماق جلويمان را گرفتند و گفتند اينها نجس هستند و منافق و شما حق نداريد آنها را در گورستان مسلمانان دفن كنيد. مجبور شديم اجساد را به‌خانه ها بازگردانديم. اما همه متحير مانده بوديم كه با آنها چه كنيم؟ يك نفر پرسيد كجا آنها را بشوييم و كفن كنيم؟ و بلافاصله بقيه جواب دادند اينها شهيدند و نيازي به‌غسل ندارند.
پدر مجاهد شهيد محمدرضا ترابي پيشنهاد كرد آنها را در حياط خانه دفن كنيم. همان كار را كرديم. مجاهدين شهيد علي‌محمد ترابي، محمدرضا ترابي، حسين ترابي، محمدآقا هاشميان و سيد مير غفوري را همان جا بدون غسل و با همان لباسهاي خودشان در حياط خانه دفن كرديم. از چند شب بعد حمله به‌‌خانة شهيدان با سنگ آغاز شد. آنها شبانه مي‌آمدند و آن قدر به‌‌شيشه‌ها سنگ مي‌زدند كه تمام آنها را شكسته بودند و كودكان خردسال محمد شهيد دچار تشنج شده بودند. هميشه اين تهديد وجود داشت كه حمله كنند و همان جا هم سنگ مزارها را بشكنند. براي پيشگيري از اين مسأله به‌‌نوبت كشيك گذاشتيم و تا مدتها از آنها حراست مي‌كرديم. البته اين كار مزدوران خيلي به‌‌ضررشان تمام شد زيرا اين محل بعدها تبديل به‌‌محلي شد كه خانوداه‌هاي ديگر شهيدان جمع مي‌شدند و اخبار مقاومت را رد و بدل مي‌كردند. يكي دو ماه بعد، در مهرماه، خبر شهادت عموي دومم، را به‌ما دادند. معلوم شد او در 5مهر در تهران دستگير شده و بعد به‌‌بهشهر منتقل شده است. او با اين كه به‌‌علت سياتيك پا بسيار در عذاب بود در زندان موفق به‌‌فرار ولي مجدداً دستگير شده‌بود. يكي از مزدوراني كه در جلسة به‌‌اصطلاح محاكمة حسين حضور داشت تعريف مي‌كرد در آن جا به‌‌حسين گفته بودند توبه كند و او با برافروختگي تمام گفته‌بود:‌«كسي كه بايد توبه كند شخص خميني است. من نمي‌دانم براي چه و به‌‌چه دليل دارم محاكمه مي‌شوم؟ بايد خود خميني را به‌‌پاي ميز محاكمه كشاند». به‌‌دليل همين پايمردي و استواري حسين را به‌‌شدت شكنجه كرده بودند. وقتي جسد او را ديدم خيلي آرام خوابيده بود. جاي ضربات چند زنجير روي سرش معلوم بود. آثار ماسه‌هاي كنار ساحل برروي لباسش ديده مي‌شد و معلوم بود كه در كنار دريا تيربارانش كرده‌اند. يادم آمد كه حسين غروب دريا را بسيار دوست مي‌داشت و ديدم كه او را در جايي تيرباران كرده‌اند كه عاشقش بود. ... به‌‌‌هرحال باز هم اجازه ندادند او را در گورستان دفن كنيم. به‌‌‌ناچار همراه مجاهد شهيد رمضان متكي در حياط خانه‌مان دفن كرديم. مدتي بعد رضا متكي را هم در همان جا دفن شد. پدر بزرگم از شدت تأثر دق كرد و چند ماه بعد فوت كرد. او را هم كنار فرزندش، حسين، همان‌جا دفن كرديم. چند ماه فرزند حسين به‌‌‌دنيا آمد. فرزندي كه سالهاي بعد برسر مزار پدر و عموهايش بازي مي‌كرد و نمي‌دانست در زير خاك پاي او چه دلاوراني، از جمله پدرش، آرميده‌اند».

معرفي يك شكنجه گر و عامل اصلي سركوب در روستاي گز



در اينجا بد نيست به معرفي يكي از كساني كه به عنوان سردمدار اين همه خشونت و جنايت مستقيما دست در خون و شكنجه مجاهدين داشت بپردازيم. اين فرد از چماقداري و پاسداري شروع كرد و در اندك مدتي در سلسله مراتب پستهاي خود به شكنجه گري و تير خلاص زدن رسيد. و سپس به خاطر «تخصص»هايش در ترور مخالفان بر كرسي سفارت در تركيه تكيه زد و عاقبت به پاداش خوش خدمتي هايش در كابينه احمدي نژاد مقام وزارت خارجه را از آن خود كرد وی منوچهر متكي نام دارد.

و قبل از انقلاب ضدسلطنتي در هندوستان دانشجو بود. متكي درفروردين سال 58 به‌اتفاق آخوند اسماعيل جهانشاهي. هادي نبوي و عباس محمدي، حزب جمهوري اسلامي را در بندرگز تأسيس كردند.
متكي درسال 1360 به‌عنوان نمايندة امام‌جمعة فاسد‌الاخلاق و جاني بندرگز، آخوند رباني، به‌اتفاق احمد توكلي ( داديار وقت و وزير كارسابق) و يعقوب هاشمي يكي از فرماندهان سپاه پاسداران بهشهر جزء نفرات ثابت هيأت محاكمه‌كنندة هواداران مجاهدين در شهرهاي بندرگز، گلوگاه، كردكوي و بهشهر در دادگاه انقلاب بهشهر بود. آنها هزاران نفر را به‌اعدام و زندان و شكنجه محكوم كردند.
متكي به‌طور مستقيم در شكنجه ها شركت داشت. از جمله شخصاً مجاهد شهيد عليرضا آهنگري را مورد بازجويي و شكنجه قرار داد و در اعدام وي به‌همراه پنج نفر ديگر از هواداران مجاهدين در يكي از باغهاي اطراف بندرگز شركت داشت. او به‌اتفاق همدستانش جسد مجاهد شهيد عليرضا آهنگري را بعد از اعدام پشت درِ خانة پدريش گذاشتند. وقتي پدر پير اين مجاهد شهيد با جسد غرقه به‌خون پسرش روبه‌رو شد سكته كرده و كمتر از دو ماه بعد فوت كرد. 


                               مزار مجاهدین شهید علیرضا آهنگری

متكي جنايتكار درسالهاي پس از 30خرداد 1360، همراه با همكاران جنايتكارش دهها نفر را در محوطة سپاه پاسداران، لب دريا، در جنگل، در زمينهاي كشاورزي و باغهاي اطراف شهرستان بندرگز اعدام كردند. هم‌چنين بايستي يادآوري كنم كه او يكي از كساني بود كه بعد از اعدام مجاهدين از دفن پيكر اين شهدا در قبرستانهاي عمومي جلوگيري مي‌كرد. در نتيجه خانواده‌هاي شهدا ناچار آنها را در باغچه خانة خودشان يا در باغ و جنگل دفن مي‌كردند. از جمله مجاهدين شهيد نبي ميرعابديني، صمد سراج، فردوس سراج، غلامرضا آهنگري، حبيب ملك و ساير شهدا در حياط منازل، در باغهاي اطراف و درجنگل دفن شده‌اند.
متكي به جنايتهايي كه دستش آلوده بود ادامه داد و در زماني كه سفير رژيم در تركيه بود به اقدامات تروريستي عليه مجاهدين پرداخت. تيم فرماندهي او برادر مجاهد «ابوالحسن مجتهدزاده» را در استانبول ربودند و پس از شكنجه او را دست و پا بسته به قصد بردن ايران سوار ماشين كردند و به سمت ايران راه افتادند. در بين راه برادر مجاهد مجتهدزاده با جسارت توانست از دست ربايندگان بگريزد و نهايت اين كه اين اقدام تروريستي به يك رسوايي بزرگ براي رژيم و شخص متكي تبديل شد. مطبوعات تركيه در اين باره به طور مفصل نوشتند و چند ديپلمات رژيم اخراج شدند. 


يك روزنامه ترك نوشت:
زنگهاي خطر ناتو  در مورد ترويسيم بصدا درميايد. مسئله روز در آنكار منوچهر متكي
آيا منوچهر متكي اخراج ميشود؟
منوچهر متكي رفتني است ؟



كشف گور جديد چهار مجاهدسربه دار ديگر
اخيرا فيلمي از مزار چهار مجاهد خلق در بندرگز به دست ما رسيده كه بسيار گويا و تكان دهنده است. براساس آنچه در اين فيلم آمده اين بار پاسداران جنايت پيشه در جريان قتل عام سال67 چهار مجاهد خلق را به شهادت رساندند و جسد آنان را به «بندرگز» منتقل كرده و در گوشه اي جدا از گورستان عمومي، در زميني متروك و در ميان علفها و درختان خودرو به خاك سپردند.


نام اين مجاهدين شهيد عبارت است از: دكتر محسن مهراني، نجات خطیر نامنی، عباس عرب طاهری و حسینی بای. آنان مجاهديني هستند كه در 16مرداد67 (مصادف با عيد غدير همان سال) حلق آويز شده و به اين محل آورده شده اند.



 عكس مجاهد شهيد دكتر محسن مهراني به انضمام سند «گواهي دادگستري گرگان» مبني بر اعدام محسن مهراني آمده است. اين سند كه در تاريخ 4ـ2ـ1384 توسط «دبيرخانه دادگاه انقلاب اسلامي گرگان» صادر شده است نشان مي دهد كه شهيدان در 16مرداد67 به شهادت رسيده اند. 



برروي فيلم مزارها متني گفته شده كه در توضيح محل دفن است و با حذف پاره اي از كل متن و جدا كردن شعري كه به ضميمه مي بينيد قسمتهايي از متن را ذيلا مي آوربم:
«كبوتران را به خاك افكندند تا بالها خاطره پرواز را فراموش كنند، لبخند را از لبها و ترانه را از حنجره ها ربودند. جهان را تاريك مي خواستند و انسان را خاموش. فدا معجزه كرد و انسان برخاست و پرنده پر گشود.
روحشان شاد كه چه خورشيد درخشيدند و چه انرژي عظيمي از خود ساطع مي كنند. هرچه استحكام و پايداري از خاكشان احساس مي شود درود، درود، درود.
در انتهای مشرق خونبار شصت و هفت
اینک شب ایستاده بر انکار شصت و هفت
خورشیدواره های زمینی نمرده اند
تا زنده است آتش تبدار شصت و هفت
اما به شما نگاه مي كنم، به شما، مسعود و مريم عزيز، در اين شب ظلماني ايران شما را مي بينم. نورا و هدا و رحمتا. و چه خوش خداوند گفته است در قرآن: مي خواهند كه نور خدا را خاموش كنند با دهانها و نفسهاي آلوده شان با تهمتها و افتراها، با توطئه ها و بمبارانها و موشكبارانها و حملات زرهپوش و تانك و تيغ و تبر و گلوله، چهارده سال! اما اين اراده خداوند است كه برآن تعلق گرفته نور خود را به تمام و كمال برساند و بالا و بالاتر برود».






بابل: ممنوعيت دفن مجاهدين و برخوردهاي شنيع با اجساد آنها

                                              گورستان معتمدی بابل
بابل یکی از شهرهای پر شهید است. هستند خانواده هایی که در راه آزادی مردم ایران چندین عضو خود را فدیه آزادی خلق و میهن کرده اند. از جمله از خانواده بابا نیا نوری می توان نامبرد. چهار تن از اعضای این خانواده مجاهدپرور شهید شده اند که عبارتند از: یوسف 26ساله دانشجو، شعبان 20ساله دیپلم، فریده 24ساله که به همراه همسرش در فروغ شهید شد. همچنین می توان از خانواده پیچگاه یاد کرد که سه شهید داده محمد17ساله و ماریا 16ساله و علی اشرف 20ساله.
یوسف در یک درگیری حماسی با مزدوران به شدت مجروح شد و در بیمارستان برای این که زنده به دست آنان نیفتد کیسه خون وصل به خودش را کشید و به شهادت رسید
مجاهد شهید یوسف بابانیانوری از مسئولان سازمان درگیلان بود که بعد از 30خرداد60  به علت شناخته شدگی به گرگان منتقل شده و مسئولیت بخش اجتماعی سازمان در آن شهر را به عهده داشت. بعد از شهادت یوسف بابانیانوری جسدش را به گورستان امامزاده عبدالله در گرگان بردند و در نقطه دور افتاده ای به خاک سپردند. چندین بار سنگ مزار او توسط مزدوران شکسته شد و عاقبت یک نفر بر سنگ مزاراو نوشته است «معروف به جعفر».
این برخورد با شهیدان و خاکی که در آن خفته اند منحصر به یوسف نیست. اغلب شهیدان مورد تعرض قرار گرفته اند و مزارشان ویران شده است. نمونه مجاهد شهید مهدی یگانگی از این دست است. او
مهدی نخستین شهید شهر بابل بعد از 30خرداد1360 است. مهدي در روز هشتم تیر ماه 1360 مورد تعقیب گشت کمیته قرار می گیرد. یکی از مزدوران به نام سعید مکانیکی، که بعدها در جبهه های جنگ ضدمیهنی کشته شد، او را به رگبار می بندد. مهدی مجروح شده و به زمین می افتد. و پاسدار سعید مکانیکی به بالای سر او می رود و با شلیک مستقیم به قلبش او را به شهادت می رساند. براساس یک گزارش جسد او تا ساعتی در محل، بر روی زمین، باقی می ماند. سپس به بیمارستان شهر منتقل می شود. خانواده مهدی با مراجعه به بیمارستان، و دادن تعهد کتبی که هیچگونه مراسمی برای وی برگزار نکنند، جسد را تحویل گرفته و در #گورستان معتمدی #شهر دفن می کنند. چند روز بعد مزدوران از محل دفن با خبر می شوند. به #گورستان حمله کرده و گور مهدی را به هم ریخته و جسد او را در بیرون گورستان می اندازند. خانواده ناگزیر به انتقال جسد به سردخانه #بیمارستان می شود. با این امید که بتوانند اجازه دفن در یکی از گورستانهای شهر را بگیرند. اما این اجازه به آنها داده نمی شود. برای دفن مهدی شبانه جسد وی به روستای زادگاه مادرش در #جویبار #قائمشهر منتقل مي كنند. جسد به صورت مخفیانه در یک گورستان در جویبار دفن می شود. اما فردای آن روز مزدوران از موضوع مطلع شده و مجددا نبش قبر کرده و جسد را از خاک بیرون آورده و به مثله کردن آن می پردازند. آنان با بیل و کلنگ به جان جسد می افتند. صورت او را کاملا له می کنند و جسد عریان را با طناب به پشت وانت نیسان بسته و از جویبار تا اطراف قائمشهر(حدود 18کیلومتر) بر روی زمین می کشند.براثر گرما جسد بو می گیرد. و رژیم ناگزیر از حمل آن به بابل می شود. عاقبت در گوشه ای از گورستان بهائیان، موسوم به گلستان جاوید، جسد مهدی به خاک سپرده می شود. پس از او صدها شهید مجاهد و مبارز دیگر در همین گورستان به خاک سپرده می شوند.


 در گزارشی از #بابل که حاکی از روح #مقاومت در خانواده‌های مجاهدین شهید است، آمده است:‌«در شهر ما (بابل) چهارراهی هست به‌نام #ضرابپور. در گوشه این چهارراه قطعه زمینی وجود دارد که محل دفن تعدادی از شهیدان مجاهد خلق است. من از آن به‌عنوان بقیع مجاهدین نام می‌برم. زیرا به‌راستی کاری که رژیم و مزدورانش با مزار شهیدان مجاهد می‌کند این نام را شایسته آن جا کرده است. رژیم برای تحقیر خانواده‌ها و شهیدان اجازه دفن شهیدان را در قبرستان عمومی شهر نداده و شهیدان مجاهد را که کنار قبرستان #بهایی‌هادفن کرده است. این قطعه زمین در واقع یک #زیارتگاه برای مردم و بسیاری از#خانواده شهیدان است. در این‌جا تمام قبرها به‌صورت جمعی هستند. درگورها از چهار تا 50نفر دفن شده‌اند. عصرهای پنج شنبه به‌راستی این محل دیدنی است. خانواده ها و مردم می‌آیند و دادخواهی خود را از رژیم آخوندی به‌درگاه خدا می‌برند. فضا به‌قدری تأثر انگیز است که کمتر کسی است آن را ببیند و اشک از چشمانش جاری نشود. زمینی سراسر خاکی با تلهای برجسته که با اشک خانواده ها و مردم خیس می‌شود.
رژیم اجازه گذاشتن سنگ قبر را به‌خانواده‌ها هم نداده است. حتی سنگهایی را که خانواده ها روی مزارها گذاشته اند با پتک خرد کرده است. این کار چند بار تکرار شده اما مردم باز هم به‌مزارها روی می‌آورند و با شهیدان خود تجدید عهد می‌کنند. چندی پیش برای از بین بردن کامل این قطعه زمین که سندی افشاگر است، رژیم آن را به‌یک مزدور خود فروخت تا برروی آن ساختمانی بنا کند. این کار با اعتراض خانواده ها مواجه و کار به‌تحصن کشیده شد. براثر این اعتراض ناچار رژیم عقب کشید. در مرحله بعد سعی کردند با ساختن خانه‌ای مسیر رفت و آمد مراجعه‌کنندگان را ببندند. اما باز هم مخالفت، اعتراض و تحصن خانواده ها شروع شد. آنها توانستند با اعتراض خود دالان باریکی برا ی ورود به‌این قطعه از رژیم بازپس بگیرند»
#آذربایجان #تبریز #میاندوآب #بناب #بوکان #کفتر #ارومیه #اردبیل #بوشهر #اهواز #تهران #قزوین #زنجان #ایران #کنگان #آذرشهر #ملکان #همدان#ملکان
#قتلعام67 #جنبش_دادخواهی #ایران #اعدام #زندانی_سیاسی #حقوق_بشر #مریم_رجوی #تهران #تبریز #خوزستان  #شیراز #اهواز  #tehran #مقاومت #مجاهدین #ایران
با ما درکانال جدید پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
 https://t.me/shahidanAzadai96