پيشتازان راه آزادي

۱۵ مرداد ۱۳۹۴

مجاهد شهید هرمزعابدی باخدا


خلق عصمت خاطراتت را  
به گزند چندش آور فراموشی ها نمی سپارد،
و عظمت وجودت را به مرگ.
بالهایت شکست 
با ریشه هایت،
اما، 
چه خواهند کرد؟
کاین گونه در ژرفای بلوغ خاکیان خانه کرد!

عقربه های ساعت، ۲و ۱۵ دقیقه بامداد ۱۰ مرداد ۱۳۶۰ را نشان می دهند، و قهرمان در زنجیر ما، مجاهد خلق هرمز عابدی باخدا، فرزند دلاوری از خطه گیلان زمین نیز تنها چند ساعتی است که وارد نوزدهمین بهار زندگی اش شده. این بار روز میلاد این شیرآهن کوهمرد اما با ابتلائی بس سنگین رقم خورده است. دژخیم که کینه عمیقی از از او به دل دارد، قصد دارد حکم اعدام هرمز قهرمان را که حاکم ضد شرع قتیل زاد آدمکش تنها چند ساعت پیشتر صادر کرده، در روز تولدش به اجرا گذارد، تا ضمن بروز غيظ و کین حیوانی اش نسبت به مجاهدین، از نسل انقلاب به زعم خود زهر چشم هم بگیرد! دیگر دقایقی بیشتر نمانده تا آسمان غمزده فومنات که جنگل های سرسبزش رد پای انقلابیون بزرگی چون میرزا و یاران دلیرش را معبر و مهمان بوده، شاهد پرواز یک نوگل محمدی دیگر به جمع ستارگان باشد. اما گویی زمان از لحظه آفرینش جهان هستی لختی از حرکت باز می ایستد، تا فرشتگان قبل از سفر جاودانگی هرمز قهرمان شاهد نگارش آخرین کلام او در وصیتنامه شورانگیزش باشند و بر او سجده کنند. “الّلهمّ انصر المجاهدین وانصرهم نصراً عزیزاً إنّهم فتیه یجاهدون فی سبیلک؛ فمنهم من قضی نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً.”…در لحظاتی این وصیتنامه را می نویسم که اندکی به اعدام مانده است. آرزوی هر هوادار مجاهد خلق شهادت است و بقول مجاهد کبیر فرزند دلیر اسلام مسعود رجوی که کمتر مجاهد خلقی آرزوی مرگ در بستر را داشته باشد و ما این را از پیشوایمان امام حسین آموخته ایم که زندگی عقیده و جهاد است….” (قسمتی از وصیتنامه مجاهد شهید هرمز عابدی باخدا).
اما دژخیمان بیش از این مجال نمی دهند و قلب مالامال از عواطف انسانی هرمز قهرمان آماج گلوله های شقاوت پاسداران شب پرست امام دجالان قرار می گیرد و از طپش می ایستد!

مجاهد قهرمان هرمزعابدی باخدا در ۱۰ مرداد ۱۳۴۱ در یک خانواده متوسط در شهرستان فومن بدنیا آمد، دوران دبستان و مقطع راهنمایی را در شهر زادگاهش و دوره دبیرستان را در دبیرستان شاهپور رشت گذراند. او از هوش سرشاری برخوردار بود و در حالی که خود دانش آموز سوم نظری بود، با دایر کردن کلاس خصوصی به تدریس ریاضی می پرداخت.
هرمز شهید در دوران انقلاب ضد سلطنتی در حالی که  شانزده سال بیش نداشت، یکی از فعالین پرشور در تظاهراتها وشعار نویسی بر علیه رژیم ضدخلقی شاه بود. به همین دلیل مدتی را به زندگی مخفی روی می آورد تا از اذیت و آزار ماموران شهربانی فومن که به جد در صدد دستگیری او بودند در امان باشد. در همین مقطع زندگی مخفی بود که با  جزوات و دفاعیات شهدای سازمان آشنا می گردد. او بعد از انقلاب به جمع هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و خیلی زود به یکی از مسئولین بالای تشکیلات مجاهدین درفومنات مبدل شد. 
هرمز شهید در بسیج نیرو جهت براه انداختن تظاهراتها و سخنرانیها مهارت خاصی داشت. سجایای اخلاقی، صداقت و جدیت هرمز برغم سن کمش او را چنان محبوب و مورد اعتماد مردم فومن کرده بود که بویژه در جمع آوری کمکهای مالی همواره از حمایتهای بیدریغ آنها برخوردار بود. او با کمک چند نفر از یارانش برای یاری رساندن به مردم محروم به روستاهای فومنات می رفت و منجمله با آوردن بیماران به مراکز درمانی و معالجه آنها تلاش می کرد.
بعد از میتینگ پرشور سازمان در رشت که در آن، اعجاز کلام برادر مسعود شور و شوق جدیدی در دل مردم و بویژه نسل جوان بوجود آورد، هرمز شهید برای رساندن پیام رهایی بخش مجاهدین در اقصی نقاط منطقه فومنات سر از پا نمی شناخت. در انتقال بحثهای سیاسی و ایدئولوژیک سازمان هرمز قهرمان از چنان نفوذ کلام برخوردار بود که گویی سالها از آموزشهای ویژه تشکیلاتی برخوردار بوده است. به همین دلیل او در کنار مجاهد شهید عباس نامور (کاندیدای مجاهدین برای مجلس شورای ملی و از شهدای رزمگاه لیبرتی) همواره مورد خشم و کین چماقدارن ارتجاع در فومن بود. هرمز قهرمان در ۲۴ خرداد ۱۳۶۰یعنی شش روز قبل از آغاز مقاومت سراسری، به محاصره گله ای از پاسداران تا دندان مسلح در شهرستان فومن  درآمد و دستگیر شد. دستگیری هرمز شهید که با مقاومت وی و مردم حاضر در صحنه مواجه گردید خود یکی از روایتهای رنج و شکنج مردم ایران است که البته در این نوشتار نمی گنجد و تنها به یک نکته اشاره می گردد که در جریان آن یکی از برادران هرمز شهید که در صحنه حضور داشت و در صدد جلوگیری از دستگیری برادرش برمی آید از فاصله کوتاه مورد اصابت گلوله یک پاسدار جانی بنام رضا دقیقی قرار می گیرد و دچار قطع نخاع می گردد. 
سرانجام هرمز قهرمان در روز تولد نوزده سالگی اش یعنی ۱۰ مرداد ۱۳۶۰در یک بیدادگاه فرمایشی به اتفاق سه همرزم دیگرش (سید محمود حجتی، فخرالدین ابراهیمی و علی الوند پور) توسط آخوند دژخیم قتیل زاد به اعدام محکوم و چند ساعت بعد تیر باران می گردد.


پیکر مجاهد شهید هرمز عابدی باخدا جهت تدفین و برای ایجاد رعب و وحشت به خانواده تحویل داده می شود؛ مردم دلیر فومن مرعوب عربده های پاسداران نگشته و در حالی که پیکر این شهید قهرمان را روی شانه هایشان حمل می کردند با شعار “مرگ بر خمینی و درود بر مجاهد” نسبت به او ادای احترام می کنند.
بازاریان شریف فومن با بستن مغازه های خود دسته دسته به همراه مردم به گورستان امام زاده میرزای فومن می شتابند وقصد داشتند پیکر غرق بخون هرمز را به داخل شهر ببرند که سپاه ضد خلقی در حالی که در وحشت ازخشم مردم جرأت ورود به گورستان را نداشت با محاصره دور تا دور گورستان مانع از این کار شد.
هرمز و یاران شهیدش اولین گروه از شهدای مجاهدین در منطقه فومنات بودند که قبل از سی خرداد دستگیر شده بودند. ایستادگی آنها بر آرمان آزادی و وفای به عهد و مهمتر از همه شهادت قهرمانانه شان برای هواداران مجاهدین در منطقه فومنات نقش بسیار الهام بخش و راهگشا داشت. 
اکنون سی و چهارسال از سپیده دم خونینی که هرمز قهرمان و یاران همرزمش تنها به جرم عشق به محرومان و آرمان آزادی بدست جلادان خمینی سفاک به خون غلتیدند می گذرد. گذر زمان اما کوچکترین خللی در اراده یاران هرمز برای ادامه راه در رکاب مجاهدین ایجاد نکرده است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر