پيشتازان راه آزادي

۱۹ دی ۱۳۹۸

مجاهد شهید محمدعلی بختیار


مشخصات مجاهد شهید محمدعلی بختیار
محل تولد: بندر انزلی
شغل: دانشجو
سن: ۲۳
محل شهادت: بندر انزلی
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱

مجاهد شهید محمدعلی  بختیار ‌در بندرانزلی متولد شد. تحصیلات دبستان و دبیرستان را در انزلی ادامه داد و در نوجوانی با مسائل سیاسی و مبارزاتی آشنا شد. او از اولین روزهای پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی به مجاهدین پیوست و پس از ۴سال مبارزه بی‌وقفه سیاسی و نظامی که یک‌سال آن در زیر شدیدترین شکنجه‌ها سپری شد، در آذرماه سال۶۱ در اثر شکنجه‌های وحشیانه دژخیمان خمینی به‌شهادت رسید.
مجاهدی سرشار از عشق و احساس مسئولیت نسبت به مردم بود. در میان اسنادی که درسال های بعد به واحد تحقیق شهیدان و اسیران انقلاب نوین ایران رسیده ، یکی از بستگان این مجاهد شهید در شرحی پیرامون زندگی او (فرانوش) چنین نوشته است:
فرانوش در تمام دوران تحصیل شاگرد اول مدارس انزلی بود و بعد از دیپلم تحصیلاتش را در دانشگاه ملی تهران در رشته پزشکی ادامه داد. به‌دنبال کودتای ضدفرهنگی خمینی و بسته‌شدن دانشگاه ها با توجه به این که فرانوش در امتحان سراسری اعزام دانشجو به خارج کشور، مقام دوم را کسب کرده بود، خانواده‌اش اصرار زیادی کردند که برای ادامه تحصیل به خارج کشور برود. اما او به‌صراحت گفت، الان که شرایط عوض شده و ارتجاع بیش از گذشته بر‌مردم و جامعه فشار می‌آورد، من چگونه می‌توانم از زیر‌بار مسئولیت مبارزه شانه خالی کنم؟
قلب پاک و مهربان او هرگز نمی‌توانست رنج و محنت خلق محروم و در زنجیرش را فراموش کند. نه پیشرفت و موفقیتهایش در زمینه درس و تحصیلات دانشگاهی و نه زندگی توأم با رفاه، مانع عشق و احساس مسئولیتش نسبت به مردم و شور انقلابی و مبارزاتی او نبود. او در جریان اوجگیری قیام های مردمی علیه دیکتاتوری شاه، در سال57، فعالانه شرکت داشت و به‌محض پیروزی انقلاب نیز فعالیتش را در کنار هواداران مجاهدین، برای حراست از دستاورهای انقلاب مردم ادامه داد. فرانوش شیفته کلاس های تبیین جهان بود. طی چندماهی که جلسات درسهای برادر مسعود در دانشگاه صنعتی شریف جریان داشت، تمام هفته را، لحظه‌شماری می‌کرد تا ساعت موعود فرابرسد و بتواند با رهبر محبوبش دیداری تازه کند.
از اوایل سال۵۹ که خمینی دانشگاه‌ها را با عنوان دجالگرانه انقلاب فرهنگی تعطیل کرد، فرانوش به بندرانزلی برگشت و کار و فعالیتش را در میان هواداران مجاهدین در شهر زادگاهش از سر گرفت.
به‌عنوان دبیر زبان انگلیسی و علوم طبیعی در مدارس انزلی درس می‌داد و همزمان ارتباط فعال و گسترده‌اش با تشکیلات مجاهدین ادامه داشت. پس از ۳۰خرداد۶۰ نیز به واحدهای مقاومت مجاهدین پیوست.
”آنچه دشمن را بیشتر عصبانی می‌کند از بقیه کارها مفیدتر است“
در بعدازظهر روز ۱۷آذر سال۶۰، پاسداران رژیم، خانه آنها را در انزلی محاصره کرده و او را دستگیر نمودند. از این‌جا مقاومت قهرمانانه او در زیر شکنجه‌های وحشیانه آغاز شد.
به گفته هم‌زنجیران فرانوش، برغم فشارها و تهدیداتی که به‌طور خاص علیه او وجود داشت ، فرانوش هیچ‌وقت از رسیدگی و مداوای همرزمانش در زندان غافل نبود. می‌دانست که هر‌بار کمک‌کردن و پانسمان سایر شکنجه‌شده‌ها توسط او برایش نتیجه‌یی جـز شکنجه و شلاق بیشتر نخواهد داشت. اما مهر و محبت بیکران او به همرزمانش اجازه نمی‌داد که آرام بگیرد. وقتی یکی از همرزمانش به او پیشنهاد کرد برای تخفیف حساسیتها روی او مدتی مداوای بچه‌ها را قطع کند، جواب داد: ”همان کاری که دشمن را بیشتر عصبانی می‌کند، نشاندهنده این است که از بقیه کارها برای ما مفیدتر و درست‌تر است. وانگهی من پزشکی خواندم تا بتوانم زخم یک مجروح و درد یک دردمند را مداوا کنم. حالا زخم همرزم مجروحم را پانسمان نکنم؟ فقط به این دلیل که ممکن است به خاطرش شلاق بخورم؟ ارزش کاری که می‌کنم به اندازه همان شلاقهایی است که می‌خورم“.
بدین ترتیب او در زندان هم خواب و آرامش را از دژخیمان خمینی گرفته بود. رژیم تا حدود یک‌سال بعد از دستگیری فرانوش، بدون هیچ محاکمه‌یی او را در زندان نگهداشته و شکنجه می‌کرد.
در اواسط پاییز سال۶۱، آخوند جنایتکاری به‌نام قتیل‌زاده که حاکم شرع بیدادگاه های خمینی در انزلی بود، در نماز‌جمعه شهر سخنرانی کرد و با خشم و استیصال نعره کشید که «ای مغز متفکر سازمان.،‌ای تئوریسین سازمان،..این هفته به اشد مجازات محکوم می‌شوی».
همه می‌دانستند که منظور این آخوند جنایتکار کسی جز فرانوش بختیاری نیست و حرف های قتیل‌زاده آن هم در نمازجمعه هیچ شکی باقی نمی‌گذاشت که رژیم فرانوش را به‌زودی اعدام خواهد کرد. آخوندها، تازه وقتی که تصمیم می‌گیرند محاکمه‌یی برگزار کنند، حکمش را از پیش صادر کرده‌اند.
تلاش های بسیار و مراجعات مکرر و بی‌وقفه خانواده فرانوش برای اطلاع از سرنوشت او به نتیجه نرسید و سرانجام یکی از کارکنان بهداری شهر، که پیکر شکنجه‌شده و بیجان او را در بیمارستان دیده بود، خبر داد که در نیمه‌شب ۱۹آذر۶۱ بر اثر شدت شکنجه‌ها به‌شهادت رسیده است. هر‌دو دستش را شکسته بودند و او را با بدنی خون‌آلود به بیمارستان منتقل کردند اما تلاش های پزشکان برای زنده نگهداشتنش، مؤثر واقع نشد.
عوامل جنایتکار خمینی حتی از مزار فرانوش که زیارتگاه مردم شهر شد و هر‌هفته بسیاری از خانواده‌ها در پیرامون آن تجمع می‌کردند نگذشتند و بارها سنگ مزار او را شکستند.

مسعود رجوی: یقین کنید، یقین کنید که هر دستی که از مجاهدین بشکند، ده دست به آنها افزوده می‌شود و هر چشمی که از حدقه مجاهدین بیرون بیاید، صد چشم بینا شده دیگر به آنها افزوده می‌شود. و هر قلبی که از مجاهد پاره کنید و سری که بشکنید هزار قلب و سر دیگر پربرکت بجایش خواهد نشست. این منطق انقلاب است. این منطق توحید است، منطق تکامل است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر