پيشتازان راه آزادي

۶ آذر ۱۳۹۷

مجاهدین شهید موسی، عیسی و شمس الله حسین پور


مشخصات مجاهد شهید موسی حسین پور
محل تولد: آستانه اشرفيه
تحصیلات: دانش آموز
سن: 19
محل شهادت: رشت
تاریخ شهادت: 1367


مشخصات مجاهد شهید عیسی حسین پور
محل تولد: آستانه اشرفيه
تحصیلات: دانش آموز
سن: 17
محل شهادت: رشت
تاریخ شهادت: 1367


مشخصات مجاهد شهید شمس الدین حسین پور
محل تولد: آستانه اشرفيه
شغل: قهرمان ورزشي
سن: 23
تحصیلات: دیپلم
محل شهادت: آستانه اشرفیه
تاریخ شهادت: 1365

ما را از جنس ستاره‌ها نوشته‌اند
كه آب به ‌ديدار آينه مي‌رفت
و عشق تماشايي‌تر از هميشه
با دستان سبز خويش
جنگل را مي‌شكفت
در آن شب توفاني
كه پريِ درياهاي دور
خانة خويش را گم كرده بود
و اشكهايش در امتداد ساحل نوميدي
قطره قطره بر صخره‌ها فرو مي‌چكيد
ما را از جنس موجها سرشتند.

الان كه مينويسم نيمه شبه. نميدونم چي شد كه يكدفعه از خاطرات گذشته منقلب شدم و به دلم چيزي افتاد. اينكه بنشينم و بنويسم؛ از خانواده يي از شهداي راه آزادي! با ياد اونا دلم قوّت ميگيره. اونايي كه صاحبان همّت، در پيچ و خمهاي مبارزه بودند و هيچوقت يأس و استيصال در دلهاشون خونه نكرد. هواي اونايي كه در راهِ پرفراز و نشيب مبارزه يي كه در پيش گرفته بودم ازشون بسيار آموختم. هوايِ شهداي خانوادة دلاور حسين پور. شهدايي از آستانة اشرفيه!

شهداي مجاهد آستانة اشرفيه
به راستي نميدونم چگونه همة احساساتم رو روي كاغذ بيارم. كاش يك فيلمنامه نويس يا كارگردان بودم، يا موزيسين، تا با تار، يا ني، يا سنتور احساسم رو در مورد اون بچه ها در تارهاي ساز ميريختم و يا در نواي ني مينواختم.

خاطراتي از شهداي خانوادة مجاهد «حسين پور»
اواسط سال 64 من در سلول انفرادي بودم. از طريق تلويزيون، روزنامه ها و راديوي محلي رژيم در استان گيلان اخبار عمليات و مجازات شكنجه گران و جنايتكاران رژيم و از طرفي دستگيريهاي مجاهدين را ميشنيديم. پاييز 64 تعدادي از كساني رو كه گفته شده بود از حاميان و كمك كنندگان محلي مجاهدين و گروه تداركات رساني به مجاهدين جنگل بودند رو دستگير كردند. و خانوادة حسين پور از جملة دستگيرشدگان بودند.

عيسي و موسي حسين پور بهمراه پدر، مادر و خواهرشون دستگير شده بودند. عيسي 17 ساله و موسي 19ساله بود. پاسداران بعد از دستگيري به بهانة اينكه خونة اونها پناهگاه مجاهدينه،خانه شون رو جلوي چشمشون آتيش زده بودند. اواخر اسفند 64 من رو از بند خودمون به بند 2 زندان مالك اشتر لاهيجان منتقل كردند. چند ماهي اونجا بودم. يك روز ديدم كه حوالي 20نفر جديد رو وارد بند كردند. اغلب اونها بچه هاي دستگيرشدة معروف به «جنگلِ آستانه» بودند. اونجا بود كه عيسي و موسي رو ديدم. هر كدوم به 10سال زندان محكوم شده بودند. بچه هاي «جنگل آستانه» فوقالعاده پرشور بودند. با صداي بلند سرودهاي سازمان رو ميخوندند و سرشار از كينه نسبت به رژيم بودند. اونها بطور كلي فضاي بند رو تغيير دادند و در برابر رژيم و پاسدارهاش راديكال كردند.

ما جنگليم
برگو چه باك گر تبر آيد به پايمان
با پاي شوكت خود راه بسپريم
ما را مخوان درخت، ما جنگليم.

يكي از جرمهاي اونها اين بود كه نامه يي رو با دستخط برادر مسعود در منزلشون پيدا كرده بودند. برادر مسعود بخاطر مجموعة كمكها و ياري رسوندن و فداكاريهاي اين خانواده از اونها تشكر كرده بود و همين مزدوران رژيم رو آتيش زده بود. چهرة عيسي هنوز در خاطرم زنده اس. باورم نميشه كه اين خاطرات مربوط به 28سال پيشه. عيسي حسين پور 17سال داشت. بسيار بي آلايش و تشنة آموختنِ هر موضوعي در بحثهاي تشكيلات و ايدئولوژيك. شيفتة خوندنِ كتاب پرتوي از قرآن پدر طالقاني و عاشقِ ارزشهاي مجاهدين و برادر مسعود. با اينكه كم سن بود  اما چندين برابر سنش ميفهميد.

آنان كه در هجومِ بادهاي سرد و وحشيِ تازيانه هاي بي رحم 
نيرنگ را  با هُرمِ لبخندشان به سُخره گرفتند
و آنان كه پا به پاي جنگ در رزمگاهِ هستي
بر هجاي آزادي معنا بخشيدند!

موسي جووني بسيار آروم و متين بود. مسئوليتش رسوندن تداركات و خبر و اطلاعات به بچه هاي جنگل آستانة اشرفيه بود. موسي به برادر مسعود علاقه و عشق خاصي داشت. هر وقت از شهادت بچه ها و از فداي اونها براش ميگفتيم منقلب ميشد و چهره اش برافروخته ميشد. عيسي و موسي تعريف ميكردند وقتيكه به خونه شون حمله كردند، شمس الله، برادر بزرگترشون طبقة دوم خونه بوده و در حاليكه مزدوران خونه رو كاملاً محاصره كرده بودند، شمس الله پس از يك ساعت رزم بي امان با گله هاي پاسدار رژيم و در حاليكه گلوله هاش تموم شده بود به شهادت رسيد. صحنة شهادت برادر براي اونها انگيزشي قوي براي ادامة راه بود.

الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَلاَيَنْقُضُونَ الْمِيثَاقَ (آيه 20-رعد) آنان كه وفا ميكنند به عهد خدا و نشكنند پيمان را.

بعد از اسفند 66 كه از پيش اونها رفتم ديگه هرگز اونها رو نديدم. بعدها از بچه هايي كه از زندان آزاد شده بودند شنيدم كه اونها رو در تابستان 67 از زندان لاهيجان به زندان رشت منتقل كردند و در زمستان سال 67 اونها رو اعدام كردند. به اين ترتيب ستارگان تاباني ديگر از آسمان ايران زمين در جريان قتل عام زندانيان مجاهد سر بر آسمان نهادند.

الان كه دارم اينها رو مينويسم علاوه بر سوزشي كه در قلبم حس ميكنم، يك حس شادي و خوشحالي هم هست. من خيليها رو ديدم كه شهيد شدند. دهها و شايد 70-80 نفر رو موقع رفتن به اعدام بوسيده ام؛ اما امروز با قيامِ جوانان و مردم بپاخاستة ميهنمون، وقتي بياد شهداي آستانة اشرفيه و برادرانِ شهيدِ خانواده حسين پور مي افتم، اونها رو زنده تر از هميشه در كنار خودم احساس ميكنم. 
آره حسشون ميكنم. فرزندان مجاهد آستانة اشرفيه! رضا دليلي، 17ساله- پرويز دليلي، 17ساله- موسي، عيسي، بهمن، عباس افرازه، مسعود، رضا امين. اون بچه ها يكپارچه آتيش بودند؛ خاموشي ناپذير و همواره فروزان.
سربداراني از نسل خجسته يي كه با نام مسعود از آغاز، به خميني و ولايت سفياني او «نه» گفت و رنجها و مرارتها رو تا پايان راه به جون خريد.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر