مشخصات مجاهد شهید بهمن موسیپور لفمجانی
محل تولد: بابل
تحصیلات: دانشجو
سن: 31
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1367
مختصری از زندگینامه شهید بهمن موسیپور
بهمن در سال 1336در شهر رشت بدنیا آمد و در 10سالگی به همراه خانوادهاش به تهران نقل مکان کرد، وی در سال دیپلم گرفت و در کنکور ورودی رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شد.
او در سال 55در فعالیتهای دانشجویی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به همکاری با سایر دانشجویان هوادار مجاهدین در دانشگاه پرداخت.
در اعتراضات صنفی _ سیاسی و تظاهرات دانشگاه علیه رژیم شاه شرکت فعال داشت. همچنین در قیام 57بهعنوان یک عضو فعال جنبش دانشجویی هوادادر سازمان نقش مؤثر در دانشگاه برعهده داشت. بهمن بلافاصله پس از سقوط دیکتاتوری سلطنتی وارد جنبش ملی مجاهدین شد و به زندگی حرفهیی در سازمان مجاهدین پرداخت. این در حالی بود که سال چهارم پزشکی خود را میگذراند و چشمانداز نهچندان دوری برای یک زندگی مرفه داشت، اما او ادامه تحصیل، موقعیت اجتماعی و زندگی مرفه را برای آرمان بالاتر بکناری گذاشته و پا در میدان مبارزه حرفهیی گذاشت.
در سال 58در مأموریت سازمانی به همراه تعدادی از کادرهای مجاهدین از تهران به آبادان منتقل شد و تحت مسئولیت مجاهد قهرمان ابراهیم ذاکری (کاک صالح) در پایه گذاری جنبش ملی مجاهدین در شهر آبادان شرکت داشت. بهمن مسئولیت امنیتی جنبش در این شهر را برعهده گرفت و در آموزش میلیشیا نقش قابل توجهی داشت. یکی از همرزمانش در جنبش آبادان در خاطراتش از بهمن مینویسد:
«بهمن در جریان سیل خوزستان یکی از پایههای اصلی جمعآوری اطلاعات برای کمکرسانی به سیلزدگان خوزستان بود در این زمینه برخی از میلشیاهای آبادان که بعدها در زمرهٴ قهرمانان شهید سرفراز ارتش آزادیبخش ملی ایران قرار گرفتند، مجاهدان شهید سیامک کیشمس، رئوف شهیدزاده، عادل جدیدیان و رضا وادیان نام برد که تیم نزدیک به بهمن بودند و مسئولیت امنیتی جنبش را درکنار فرمانده بهمن قهرمان پیش میبردند.
بهمن درشکل گیری واحدهای میلیشیا در آبادان نیز نقش موثری داشت و یکی از عمده مسولیتهای او راه اندازی ورزش دسته جمعی در محلات مختلف آبادان بود، بچههای بخش محلات و دانشآموزی سازمان در آبادان هیچگاه ”چهرهٴ بهمن موتورسوار جنبش مجاهدین“ را که هر روز در ساعت ورزش به تمامی محلات آبادان سرکشی میکرد و بهصورت نوبهیی با آنها ورزش میکرد را از یاد نمیبرند یکی از ویژهگیهای بهمن تسلطاش به آموزشهای رزمی بود که در این زمینه برای بچهها محلات جلسات تمرین و آموزش میگذاشت...» او درحوزه کار بهدلیل مسولیتپذیری بالا بسیار شاخص و برجسته بود.
با شروع جنگ ایران و عراق و حمله نیروهای عراقی به شهرهای خرمشهر و آبادان در 31شهریور 1359او که مسئولیت امنیتی جنبش را برعهده داشت، از سوی سازمان دستبکار سازماندهی نیروهای هوادار سازمان برای دفاع از مردم آبادان شد. اقدامات قهرمانانه و فداکارانه هواداران و کادرهای سازمان بهخصوص در نبود هرگونه نیروی نظامی سازمانیافته و فرار و عقب نشینی پاسداران از شهر، با سد کردن پیشروی نیروهای عراقی راه تخلیه و عقبنشینی هزاران تن از مردم به نقاط امن را فراهم کردند، این در حالی بود که پاسداران بنابه فتوا و تحریکات امام جمعههای جنایتکاری همچون آخوند دستغیب مانع عقب نشینی مردم از شهر به بهانه فرار از جهاد میشدند. در خاطرات یکی از همرزمان بهمن از قهرمانیهای او و نیروهای تحت مسئولیتش که حاوی حقایق قابل تأملی از خیانت آخوندهای جنایتکار در روزهای نخستین شروع جنگ ضد میهنی خمینی است آمده است:
«درزمان جنگ جلویی ترین سنگر روبهروی نیروهای عراقی سنگرهای سازمان مجاهدین خلق و نیروهای هوادار سازمان بود. من در آن دوران رابط بهمن فرمانده نیروهای خط مقدم سازمان در آبادان در اتاق جنگی بودم که بنیصدر و ستادش از جمله محسن رضایی... جنگ را بهاصطلاح فرماندهی میکردند. بهمن و نیروهای تحتامرش بهصورت روزانه آنهم در زیر بمبارانهای مستمر و پیدرپی در تمامی سنگرهای دیدبانی جلویی، مقاوم و پایدار مستقر بودند. مأموریت آنها علاوه بر مقاومت در برابر پیشروی نیروهای عراقی، جمعآوری اطلاعات از نحوه آرایش و تحرکات نیروهای عراقی بود.
بهمن اطلاعات بهدست آمده را به من که رابط او بودم میداد و من هم این اطلاعات را به فرماندهان ستادی در اتاق جنگ میدادم بنحوی که آنها از این میزان تسلط و اطلاعات دقیق و حیاطی نیروهای سازمان در خط مقدم که از آرایش نیروهای عراقی به اتاق عملیات داده میشد شگفتزده و شوکه بودند...» اما مدتی بعد با حکم بهشتی معدوم قاضیالقضات خمینی نیروهای مجاهدین در جبهه دستگیر میشوند.
بهمن به همراه سایر مدافعان حقیقی شهر آبادان به زندان اهواز منتقل میگردند، بدون اینکه اتهام مشخصی به آنان بزنند این بازدداشت تا 30خرداد 60ادامه پیدا میکند. پس از سی خرداد بهمن به همراه سایر دستگیرشدگان به تهران منتقل میشود، در این رابطه یکی از اعضای خانوادهاش مینویسد:
«چند ماه پس از دستگیری بهمن خبری از او نداشتیم بعد از 1سال توانستیم به ملا قات او برویم بهمن در انفرادی بود او ورزشکار و دارای اعتماد بنفس بود اما فکر میکردم با قرار گرفتن در انفرادی و در شرایطی که در زیر بمباران [در زندان اهواز] بودند روحیهاش پایین آمده باشد اما برخلاف تصور من آنقدر سرحال بود که دائم از من میخواست بفهمد که بیرون جه خبر است. با فشارهای خانواده و با نامه دادن به جاها و قسمتهای مختلف نهایتاً او را از اهواز به زندان اوین تهران منتفل کردند.
در سال 63مدتی او را از بند انفرادی به بند عمومی بردند.» در این دوران بهمن و سایر همرزمانش که در جبهه دستگیر شده بودند با من مدت دو سال در سلولهای انفرادی قرار داشتند. همچنین از 63تا 67بهمن را بارها از بند عمومی به انفرادی منتقل کردند و در سال 66او را از اوین به گوهردشت منتقل کردند. نهایتاً در جریان قتلعام سال 67این مجاهد پایدار همراه با دریای خروشان مجاهدین با قامتی استوار در برابر تمامیت رذالت و شقاوت که سعی میکرد باریختن خون ستارگان آنها را بیفروغ و شب را بیزوال بنمایاند اما این رایت شرف و مقاومت بود که کاخ شقاوت و رذالت را در تمامیتش فرو ریخت و هم زمان با فروغ جاودان رعشه مرگ و سرنگونی را تا اعماق نظام بوزینهگان و پیرکفتار جماران برد. دژخیمان بهمن را در مرداد 1367مظلومانه و قهرمانانه در جریان قتلعام سربدار
کردند. یادش گرامی وراهش پر رهرو باد... !
مریم رجوی: درودهای بیپایان به همه زندانیان قتلعامشده سال ۶۷ که از لحظهای که در اتاقهای بازجویی گفتند بر سر موضع خود علیه ولایت فقیه و برای آزادی ایستادهاند، تا همین امروز، نبرد و پیکارشان رژیم آخوندی را درهم میکوبد.
با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر