تیرماه ۱۳۶۵
خانهای که مجاهدین شهید شمسالله حسینپور و
بهمن افرازه در آن زندگى مى كردند.
شمسالله حسینپور ۲۳ساله ورزشکار در آستانه اشرفیه بهدنیا آمد. و داستان درگیری و شهادت او از حماسههای جوانان مجاهد این مرز و بوم است.
سال۶۵ هستههاى مختلف مجاهدين، امان از پاسداران رژيم در جنگلهاى آستانه اشرفيه بریده بودند.
دشمن در وحشت از مجاهدين، حتى به پاسداران دستور داد كه در شهر لباس نظامى سپاه مزدور را نپوشند كه مبادا توسط واحدهاى عملياتى مجاهدين شكارشوند.
قبل از اين تنى از شكنجهگران و جانيانى كه در شهر وحشت آفريده بودند و به سركوب مردم مى پرداختند مجازات شده بودند.
رژيم با وحشت تمام از تهران درخواست نيروى اطلاعاتى براى ضربه زدن به مجاهدين كرد.
از طرفى يك واحد اطلاعاتى رژيم با حضور در يك قهوهخانه، توانستند رابط يك گروه جنگل را شناسايى كرده و او را دستگيركنند
همچنين پس از شناسايىهاى مختلف و گشتهايى كه برقرار کرده بود مسير خروج يك واحد عملياتى كه پس از عمليات موفقيتآميز به طرف جنگل میرفت توسط پاسداران شناسايى شدند.
بهاین ترتیب بخشی از نیروهایی که پشتیبانی رزمندههای جنگل بودند شناسایی و دستگیر شدند.
بعد از اين نيروهاى زيادى از پاسداران به عمق جنگل گسيل شدند، در نقطهاى پس از مدتى كمين و شناسايى، خانهاى را شناسايى كردند. آنها از رفت و آمدهایی كه به این خانه مىشد به آن مشكوك شدند، آنها دنبال يكى از فرماندهان اصلى اين واحدهاى عملياتى مجاهد شهید بهمن افرازه بودند.
مجاهد شهید بهمن افرازه (فرمانده سیروس) كسى بود كه بعد از دستگيرى از زندان فراركرده بود و در عملياتى موفقيتآميز، ابوالحسن كريمى لاجوردى گيلان، جلاد خون آشام را مجازات كرده بود. پاسداران بعد از اطمينان از اينكه اين خانه معمولى نيست و پايگاه مجاهدين است آنجا را از هرسو محاصره كردند.
زندان لاهيجان – تير۶۶
ما میدانستیم که ساعاتی یا دقایقی دیگر خانهمان زیر آتشباری پاسداران قرار میگیرد. از دور میدیدم که خانه توسط دو حلقه نظامی پاسداران و اطلاعاتیها محاصره شده بود.
خانه که دیگر به پایگاه مجاهدین تبدیل شده بود دو طبقه داشت، پس از یک ساعت محاصره سرانجام اولین رگبار مسلسل شلیک شد. به محض اولین شلیک همه افراد به زیرزمین رفتند آنها رفتهرفته به خانه نزدیک میشوند و تلاش میکردند که با آرپی جی آن را به آتش بکشند و همه را دستگیر یا بکشند.
مجاهد شهید بهمن افرازه در پایگاه حضور داشت، بنابریان اولین کار باید حفاظت بهمن و فراری دادن او میبود. شمسالله پسر بزرگم به بهمن گفت تو باید فوراً از اینجا خارج شوی بهمن قبول نکرد، اما شمسالله گفت با توجه به شناختهشدگی تو و عملیات بزرگی که کردی تو نباید دستگیر یا کشته شوی. با صحبتها و فشارهای فراوان بهمن متقاعد شد که از زیرزمین که یک خروجی هم به نقطهای از جنگل داشت خارج شود به این ترتیب بهمن از حلقه محاصره خارج شد. در این صحنه فقط شمسالله بود که به تنهایی میجنگید و میغرید. شمسالله گفت برای اینکه کمترین ضربه را بخوریم من میمانم بقیه باید بروند. با شلیک مستمر پاسداران، شمسالله هم که دو سلاح داشت به آنها شلیک میکرد پاسداران کمی عقب نشستند اما تلاش کردند از زاویه دیگری به پایگاه حمله کنند. بخشی از خانه آتش گرفته بود. او به تنهایی با انبوهی از پاسداران میجنگید. اما نهایتاً مهمات شمسالله تمام شد، در مقابل شلیکهای مستمر پاسداران دیگر شلیکی از پایگاه به آنها جواب نمیداد. آنها نزدیک و نزدیکتر شدند.
شمسالله سلاح را از طبقه دوم خانه که از آنجا با آنها درگیر شده بود به حیاط خانه پرت کرد و گفت که من دیگر سلاح ندارم. پاسداران که حالت نیمهخیز داشتند درازکش شدند نمیدانستند موضوع چیست؟ نمیتوانستند هم باور کنند آیا واقعاً شمسالله تسلیم میشود!
یکی از پاسداران گفت اگر راست میگویی خودت را نشان بده و تسلیم کن.
ـ من سلاح ندارم و شلیک نکنید.
دژخیمی گفت اگر تسلیم شوی شلیک نمیکنیم.
پاسداران بهطور گسترده وارد حیاط شدند، بهطوری که شمسالله را بهوضوح میدیدند. از لای درختی یک پاسداری نعره میزد دو دست خودت را بالا ببر که بدانیم سلاح نداری!
شمسالله خود را به جلو میکشد که کاملاً به صحنه تسلط داشته باشد. یک دست او بالا است،
مزدود دیگری فریاد میزند هر دو دستت را بالا بگیر!
ـ یک دستم گلوله خورده بالا نمیآید!
اضطراب و ترس همه آنها را فرا میگيرد، واقعا اين يك نفر بود كه با همه مى جنگيد!!
شمسالله هرچه بيشتر به ديوار چوبى تراس خانه نزديك مىشود. به ناگهان خود را ميان پاسداران پرت مىكند. با نارنجكى كه در دست داشت، دو پاسدار را به هلاكت رسانده و تعدادى را بشدت مجروح میکند.
بهاین ترتیب فداکاری یک مجاهدخلق جان چند نفر دیگر را نجات میدهد و درس ایستادگی و مقاومت تا به آخر را میدهد.
مریم رجوی: پایان دادن به مصونیت مقامات رژیم، به پیروزی حقوقبشر رهنمون خواهد شد و در عینحال پایان این رژیم و تمامی رنجهای مردم ایران و خلقهای منطقه را نزدیک میکند و راه را برای یک ایران آزاد و دموکراتیک خواهد گشود.