پيشتازان راه آزادي

۲۱ آبان ۱۳۹۳

مجاهد شهيد علاءالدين عترتی کوشالی (حميد عترتی)

يـاد و خـاطره قهرمان نامـدار گيلان

مجاهد شهيد علاءالدين عترتی کوشالی (حميد عترتی)

گــرامــی بــاد 


علاءالدين عترتی کوشالی، که او را در ميدان های ورزشی با نام حميد عترتی می شناختيم، از جمله قهرمانان ورزشی کشورمان بود که در سال 60 به شهادت رسيد.
صبح روز هفتم ديماه سال60، جسد غرقه به خون اين قهرمان ملی ايران را تحويل خانواده اش دادند، در حالی که در تمام بدنش آثار شکنجه ها به خوبی مشهود بود. جلادان، او را زجرکش کرده بودند. آنها که از محبوبيت وی خبر داشته و در زندان جرأت بی احترامی به او را نداشتند، بدون اطلاع، او را به جنگلهای اطراف زندان بردند تا حکم اعدام او را به اجرا درآورند. ابتدا چند تير به پاهايش شليک کرده و او را رها کردند تا زجر بکشد. سپس چند تير به ميان دوپايش شليک کردند. با اين حال وقتی پيکر پاک علاء را به پزشکی قانونی تحويل داده بودند، پزشکان با وحشت مشاهده کرده بودند که جسد هنوز تکان می خورد. به اين ترتيب علاء به عهد خود با خدا و خلق وفا کرد و جانش را فدای آزادی مردم ستمديدهٌ وطنش کرد.
هرکس که علاء يا حميد عترتی را می شناخت به خوبی از عشق عميق او به مردم آگاه بود. اکثر کارگران و زحمتکشان کوره پزخانه های گيلان، با اين قهرمان جوانمرد آشنا بودند که هر زمان نيازی داشتند سر می رسيد و هر آن چه داشت تقديم آنها می کرد. از خصوصيات برجستهٌ ديگر علاء روحيهٌ عالی و سرزندگی او در سخت ترين شرايط بود. زمانی که سرانجام در سال60، رژيم او را دستگير و به زندان رشت منتقل کرد، فضای اين زندان به کلی عوض شد. شخصيت اين شهيد مجاهد خلق، آن چنان والا و برجسته بود که مزدوران جرأت هيچ گونه توهين به او را نداشتند و در برابر ساير زندانيان سعی می کردند حفظ ظاهر کنند. تنها هنگامی که علاء از زير شکنجه برمی گشت معلوم می شد که جلادان اورا تحت سخت ترين شکنجه ها را به او وارد می کردند تا او را وادار به تسليم کنند.
يکی از همرزمان علا می گويد موقعی که علاء وارد بند ما شد، همه از خوشحالی از جا پريديم. او در فاز سياسی مسئول من بود و من با خصايص والای او آشنايی داشتم. در سخت ترين شرايط آستينها را بالا می زد و تضادها را حل می کرد هيچ گاه لبخند از لبش محو نمی شد و روحيه يی کم نظير داشت. کارهای سخت را خودش انجام می داد و کارهای راحت تر را به ما واگذار می کرد. از زمانی که وارد زندان شد، لحظه يی آرام و قرار نداشت. با اين که معلوم بود اعدامش خواهند کرد، اما اعتنايی به اين مسأله نداشت. با بچه ها تک تک يا گروهی صحبت می کرد و به آنها روحيه می داد. بلافاصله پس از ورود به زندان، بازيهای ورزشی جمعی را در زندان به راه انداخت. تکان دهنده ترين لحظه برای من هنگامی بود که او را برای اعدام می بردند. ما هيچ کدام از اين مسأله اطلاع نداشتيم، اما پس از مدتی از جنايت فجيع آنان مطلع شديم. به ناگهان بند به هم ريخت. بچه ها برافروخته شده بودند و به مزدوران فحش و بد و بيراه می دادند. سپس شروع کرديم به خواندن سرودهای سازمان. سرود شهادت و قسم را خوانديم. زندانبان ها به بند آمده و می گفتند سردسته تان را کشتيم شما داريد سرود می خوانيد؟ ما هم صدای سرودهايمان را بلندتر کرديم. بند خواهران مجاهد هم رو به روی ما بود، آنها هم از شهادت علاء بی اطلاع بودند، اما وقتی صدای سرود خواندن ما را شنيدند، فهميدند که اتفاقی افتاده و يکی از بچه ها اعدام شده است، آنها هم شروع کردند سرود خواندن و فضای تمام زندان با فريادهای ما به لرزه درآمد .
علاء با اين که از شناخته شده ترين چهره های شهر ما بود، اما ذره يی شائبهٌ مقام و خودپرستی در او ديده نمی شد. با اين که قهرمانی نامدار در خطهٌ شمال بود و بازيهايش در تيمهای فوتبال دارايی و پرسپوليس تهران، سپيدرود رشت و منتخب ايران، مورد توجهٌٌ همهٌ مردم گيلان قرار گرفته بود و هم چنين کانديدای سازمان مجاهدين خلق در گيلان بود، اما با تواضع و فروتنی بسيار، در ميان مردم زحمتکش گيلان ظاهر می شد. از ديگر خصوصيات بارز اين قهرمان سرفراز قاطعيت و جديت او در امر مبارزه بود. يک بار خواهرش به او گفته بود علا جان! مواظب باش، آنها تورا می کشند . علاء به خواهرش پاسخ داده بود مگر ما چند سال عمر می کنيم که آن را در زير حاکميت ظلم و ستم بگذرانيم؟ او با اين که اندکی قبل از 30خرداد سال60 با مجاهد شهيد عصمت شريعتی ازدواج کرده بود، اما بعد از کشتارهای وحشيانهٌ رژيم خمينی، لحظه يی آرام و قرار نداشت و اوقاتش را تمام عيار در خدمت دفاع از مردم ستمديدهٌ وطنش قرار داد تا سرانجام جان پاکش را فديهٌ رهايی خلق و ميهنش کرد. بدون ترديد تاريخ آيندهٌ ايران زمين نام و خاطرهٌ اين قهرمان بزرگ ملی را بيش از پيش گرامی خواهد داشت

۱ نظر: